من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

برنامه های جدید من

همونطور که قبلا نوشته بودم تا آخر خرداد در محل کار قبلی بودم و کارها رو تحویل دادم و بعد توسط یکی از دوستان درست هم زمان با پایان روز کاریم پیشنهاد یک سفر با تور به باکو روداشتم که به فال نیک گرفتم و بعد از برگشت از باکو درگیر کارهای دفتر و ارسال اظهارنامه های مشتریان خودم بودم و حالا با پایان یافتن تیر ماه به طور جدی به دنبال اجاره یک گلخونه هستم گلخونه کشت سیفی جات ...... چند جا رو هم دیدم و با یکی از اونها بایدقرارداد ببندم  و از شهریور یا مهر باید کار رو شروع کنم امیدوارم تجربه موفقی باشه و بتونم به پشتوانه اون در روستای پدری به این کار ادامه بدم .....

هرچند پسرهام بخصوص پسر کوچکم موافق نیست  بریم آذربایجان و من ممکن هست مجبور بشم مرتب در رفت و آمد باشم ..........

برام دعا کنید که موفق بشم ...........

نوبت به من هم رسید

بعد از تعطیلات عید و اولین روزی که مدیر عامل اومد کارخونه من رو صدا کرده و با کلی این در و اون در کردن میگه آقای  x  ( یکی از همکارهای واحد مالی که مسولیت حسابداری مدیریت داره و مستقیم زیر نظر مدیر عامل و پسرش کار میکنه ) درخواست افزایش حقوق داده و گفته  کار پیدا کرده و میخواد بره و ما هم میخوایم اون رو نگهداریم و پستش رو بالاتر ببریم و نمیشه تو یک واحد دو تا رییس داشته باشیم و از طرفی نمیشه  شما زیر دست اون کار کنید  حالا به نظرتون چکار میشه کرد  بلافاصله گفتم اصلا ناراحت نباشید  من استعفا میدم و تا به حال هم ار بیمه بیکاری استفاده نکردم و الان فرصت خوبی هست  . میگه نه آخه چرا استعفا؟ اونوقت نمیتونی بیمه بیکاری بگیری  میگم خوب شما نامه عدم نیاز بدید .....

میگم من مدتهاست کلی طرح تو ذهنم دارم که به خاطر کار شرکت نتونستم انجام بدم اتفاقا فرصت خوبی هست تا  به اون برنامه هام برسم و مطمئن هستم این فرصتی هست که پیش پای من گذاشته شده تا از تردید چه کنم چه کنم در بیام و به برنامه هام برسم و....

در نهایت بهم میگن خوب پس اگر میخوای استعفا رو بنویس و کارها رو تحویل همکارها بده .

روز بعد با پسرش صحبت کردم که قائم مقام هست و مسولیت اجرایی کارخونه رو  داره و بهش میگم که من خودم هم مدتها بود طرحهای مختلفی تو ذهنم بوده و به دنبال فرصت بودم اما برای دو سال آینده برنامه داشتم و اون اظهار میکنه به صورت کامل در جریان نیست  و  ....

درنهایت ازش میخوام پروسه این  نقل و انتقال  طولانی نشه و من بتونم سریعتر منفک بشم و به برنامه هام برسم . و اون هم با مدیر مالی حرف زده بود و گفته بود در نهایت احترام و حفظ شئونات  این تغییر و تحول انجام بشه

و من این روزها در حال جمع و جور کردن حسابهام و برنامه ریزی برای فعالیتهای جدید هستم برنامه  هایی مثل کشاورزی و بومگردی در روستای پدری و....

نمیدونم تا چه حد میوتم موفق بشم  . گاه شدیدا دچار یاس میشم و رفتار قدر نشناسانه موجود اذیتم میکنه و گاه مصمم میشم با تمام قوا تلاشم رو بکنم و به موفقیتهای قابل توجهی دست پیدا کنم و با خودم میگم در هر صورت باید به دنبال رویاها رفت تا   حسرتش  بردل نمونه .....

برنامه ای در باره فرهاد

بی بی سی داره برنامه ای در باره فرهاد و ترانه هاش پخش میکنه . بسیار زیبا هست . همیشه اهنگهای فرهاد رو دوست داشتم و حالا اردات ویژه ای به فرهاد و منفرد زاده پیدا کردم منفرد زاده ترانه سرایی که بسیار زیبا هنر رو درخدمت عقاید سیاسی ضد استبدادی قرارداده بود .

بسیار زیبا بود . حالا که داره تعطیلات تموم میشه و من در برزخ شادی و غم پایان تعطیلات و شروع کار هستم این برنامه خیلی بهم چسبید .

 تو خونه بودن و نگرانی کار رو نداشتن لذتی داره وصف نشدنی .

سال 1398

سال نودوهفت با تمام فراز و فرودش به پایان رسید سالی با سختیهای فروان  و مشکلات اقتصادی بسیار و جهش سرسام آور قیمتها .....

آرزو میکنم سال 98 سالی سرشار از سلامتی ، فراوانی ثروت و دستیابی به موفقیتهای بزرگ برای همه هموطنانم باشه.

 آرزومیکنم مسولین به سطحی از  آگاهی برسن که بتونن به جای فکر کردن به منافع شخصیشون به منافع عموم مردم فکر کنن و  بتونن معضلات بزرگ اقتصادی فعلی کشور  رو به نحو احسن حل و فصل کنن. 

نمیدونم این ارزوی آخر واقعبینانه هست یا یک امید واهی هست ؟؟؟؟

امیدوارم خداوند بهترینها رو برای همه مقدر کنه .......

امروز بعد از مدتها تو خونه هستم

امروز بعد از مدتها کار سخت و طاقت فرسا تو خونه هستم و اصلا دلم نمیخواد بیرون برم .

تو این یکی دو ماه گذشته با توجه به بحرانی که تو شرکتمون پیش اومده بود و تعداد 120 نفری از نیروها تعدیل شده بودند هم کارم زیاد شده بود هم به دلیل چشم انداز تیره و تار آینده از نظر روحی  به شدت بهم ریخته بودم. تو ماه گذشته با طرح کمک دولت به خودروسازها و دادن بخشی از مطالبات قطعه سازها خوشبختانه حقوقهای معوق داده شد و تونستیم مطالبات همکاران تعدیل شده رو هم پرداخت کنیم و  با توجه به تعدیل شدن نیرو از واحد ما  و پرداخت تصفیه حساب همکارهای تعدیل شده فشار کاری زیادی بر  من وارد شده بود و تو روزهای گذشته هر روز من کارم تا 10 شب طول میکشید . بعضی شبها وقتی میرسیدم خونه از فرط خستگی و عصبانیت تعدیل نیروی حساب نشده  میخواستم گریه کنم فریادم بلند میشد که وااااای  حالم از کار داره بهم میخوره و کوروش میگفت مامان تحمل کن سختیش همین آخرهای اسفنده ......

بالاخره اسفند رو به اتمام هست و من دیروز با ثبت  کردن همه مدارک  و به روز کردن همه حسابهام بالاخره با خیال راحت اومدم خونه و دارم  نقشه میکشم که بعد از عید  چطور به  این تصمیمهای حساب نشده و هیجانی  اعتراض کنم و درخواست نیروی کمکی بکنم و اگر موافقت نکردن استعفا بدم و عطای کار رو به لقای اون ببخشم وبه برنامه های دیگه ای که تو ذهنم هست برسم  کارهای مختلفی که به خاطر کار شرکت فرصت انجام اون رو نداشتم . کارهایی مثل فعال تر کردن کار دفتر خدمات مالی که چند سالی هست در کنار کار شرکت دارم انجام میدم  /  شروع کردن کار بومگردی  و کشاورزی در روستای پدری که مدتهاست ذهنم رو به خودش مشغول کرده و....