من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

نظر یک خواننده وبلاگ در مورد پست قبلی من و پاسخ من به ایشون

پست قبلی من در مورد فقری که بیداد میکنه و نظری که در پاسخ به نظرات دوستان داده بودم و آرزو کرده بودم مسولین با تشخیص درست از شرایط و آگاهانه مذاکره عزتمندانه را قبول کنن و ملت رو از این مصیبتها نجات بدن . یک خواننده مطلب  بدون ذکر نام و نشانی  این نظر رو داده و بعد از اون پاسخ من به ایشون هست :

ببخشید اما مگر شما انقلاب کردید؟؟؟
من وب شما رو خوندم کلا در مورد مجاهدین زیاد میخونم اما فک نکنم شما کار خاصی برای این انقلاب کرده باشین، منظورم از شما مجاهدین خلق هستند شماها اوایل انقلاب ، به بدترین وجه ممکن تفرقه افکنی می کردید.

در ضمن مذاکره ای در کار نیست ،فقط قیام عاشورایی.
منم مثل بقیه واقعا تحت فشار مالی هستم شدیدا اما مثل مردم عربستان و ... تن به ذلت نمیدم .عراق هم اگر تن به ذلت نده حداقل یه استقلالی میداشت و سربازای آمریکایی به بهانه تفتیش ناموس عراقی رو دستمالی نمی کردند.
ان شاءالله خدا به بعضی از مسوولین کشور بصیرت بده.

آقا یا خانم محترم با پیش داوری و عجولانه خوندی و اظهار نظر کردی .
به قول خودتون تفرقه افکنی مجاهدین مربوط به بعد ار انقلاب هست و به قبل از انقلاب ربطی نداره . در ضمن مگر من گفتم مجاهدین انقلاب کردن که شما به مجاهدین اشاره کردین من گفتم ما انقلاب کردیم ما یعنی همه مردم از هر طیف و عقیده ای ،همون سیل مردمی که در خیابانها حضور داشتن همون سیل مردمی که در سال 57 در کوچه و خیابانهای همه شهرهای ایران کشته شدن و شعار ازادی و استقلا ل و جمهوری اسلامی رو سر دادن .
گفتین مذاکره ای در کار نیست چرا فکر میکنید مجازید برای همه مردم تصمیم بگیرید . رفراندم یک اصل قانون اساسی هست آیا بهتر نیست این موضوع رو به نتیجه رفراندم موکول کرد .
لحن بیان شما خوارج رو در ذهن من تداعی میکنه . دو آتشه های خشک مقدسی که تک بعدی و دگم حتی مقابل قرآن ناطق حضرت علی ایستادن و زیر بار هیچ منطقی نمیرفتن شما از اسلام اون بخشی رو میپذیری که با خواست خودت منطبق باشه. فراموش نکن در اسلام هم قیام عاشورایی امام حسین هست هم صلح امام حسن هم تقیه و سکوت سالها ی طولانی امام علی . فقط باید آگاهی داشت و بدور از خودخواهی شرایط رو درست تشخیص داد.
استبداد از همین طرز فکر مشابه دیدگاه شما شروع میشه که فکر میکنید عقیده خودتون رو باید به همه تحمیل کنید بدون اینکه توجه کنید که ایران بیش از 80 میلیون جمعیت داره که نظرشون مهم هست و ممکن هست با نظر شما موافق نباشن ....

فقری که داره بیداد میکنه

دیروز صبح موقع رفتن به دفتر  متوجه خانم چادری شدم که در پیاده رو کنار سطل زباله بزرگی ایستاده بود و اطراف رو نگاه میکرد فکر کردم شاید میخواد از سطل زباله چیزی برداره سرم رو پایین انداختم و از کنارش رد شدم . سر خیابون برگشتم نگاهی به پشت سرم انداختم و دیدم بله رفته سر سطل زباله و من مردد مونده بودم که برگردم و بپرسم ببینم کمکی میتونم بکنم یا نه که دیدم رفت .  عذاب وجدان گرفته بودم   که کاش ازش پرسیده بودم کمکی میتونم بکنم.  سوار تاکسی شدم و همینطور ذهنم بهم ریخته بود.  کنار دفتر رفتم از سوپر مارکت خرید کنم موقع تحویل سفارشم فروشنده پرسید چی شده امروز انگار حالتون خوش نیست و من مونده بودم که اون از پشت ماسک و عینک من چطور متوجه حالم  شد و بی اختیار بغض کردم و اشکم سرازیر شد و تعریف کردم که شاهد چه ماجرایی بودم و اون با آرامش تمام گفت به هر حال هرکسی یک قسمتی داره و نباید ناراحت بشید .....

با خودم فکر میکنم راستی ما انقلاب کردیم که دیگه شاهد چنین صحنه هایی نباشیم انقلاب کردیم که فاصله بین فقیر و غنی کم شه انقلاب کردیم که عدالت برقرار بشه انقلاب کردیم که .......

به کدوم یک از اهداف رسیدیم ؟ کجای کار اشتباه کردیم ؟به کدام سو داریم میریم ؟ به کدام روزنه امید دلخوش باشیم .....

دلم خیلی پرهست خیلی نگرانم  به کجا داریم میریم ؟؟؟

نمیخوام ناامید باشم ولی چکار باید کرد ؟؟؟

مسولین که خودشون رو به خواب زدن و هیچ امیدی بهشون نیست ...

دغدغه های من به عنوان یک مادر

من به عنوان مادر دو پسر  جوون این روزها ذهنم به شدت درگیر هست و سوال مهمی که فکر من رو درگیر کرده این هست که من تاچه حد باید نظارت بر رفتارها و عملکرد اونها داشته باشم . واقعیتی که وجود داره اینه که فکر میکنم هیچکدوم به اندازه کافی برای پیشرفت  خودشون  تلاش نمیکنن و برای آیندشون برنامه ریزی ندارن .

پسر کوچکم که دانشجو هست با توجه به استعدادی که داشت و همیشه مورد توجه معلمها در مدرسه بود میتونست بهترین مدارج علمی رو به دست بیاره اما به دلیل علاقه زیادش به بازیهای اینترنتی تلاش لازم رو نکرد و البته الان دانشجوی یک دانشگاه دولتی در شهرستانهای اطراف هست و من خودم رو به همین دلخوش کردم . و الان با تو جه به شرایط فعلی که کلاسهای  دانشگاهها هم به صورت مجازی برگزار میشه میبینم هیچ تعهدی نسبت به حضور در این کلاسها نداره و یا دائم در حال تماشای فیلم  هست و یا اینکه با دوستانش در حال گشت و گذار و گیم نت و قمار ... و من کلافه از اینهمه بی فکری اون برای آینده هستم شبها دیر اومدن به خونه و تا 3 و 4 صبح پای کامپیوتر بودن و صبح تا 11 و 12 خوابیدن و بعد دوباره بازیهای اینترنتی و تماشای فیلم و عصر بیرون رفتن با دوستان و هر روز تکرار این برنامه به نظر من نشان دهنده  نهایت بی مسولیتی هست . و من موندم که چه باید بکنم . آیا باید همچنان کنترلش کنم و باید و نیاد هایم را ادامه دهم و یا بگویم دیگر بزرگ شده و خودش میداند ایا پول تو جیبیش را قطع کنم و بگویم خودش باید مسولیت مخارجش را بر عهده بگیرد یا نه تا پایان درسش صبر کنم ...

پسر بزرگم 27 سالش هست  و از 16 سالگی کار کرده ولی هرچی درامد داشته در بازیهای اینترنتی و شرط بندی و ... هزینه کرده و الان هیچ پس اندازی نداره البته از همون 16 سالگی از من پول تو جیبی نگرفته و همه مخارج خودش و ماشین من که دست اون بوده  به عهده خودش بوده اما به نظر من این کافی نیست باید برنامه ای برای پس اندازو مستقل شدن  داشته باشد .

این روزها ذهنم شدیدا درگیر این مسائل هست گاه فکر میکنم خانه را بفروشم به شهرستان و یا روستای پدری بروم و اینها هم بالاجبار مستقل شده و مسولیت زندگی خود را خودشان به دوش بگیرند ...

گاه فکر میکنم شاید زیادی آرمانی فکر میکنم و واقع بینانه برخورد نمیکنم . شاید این تفاوتها تفاوت طبیعی بین دو نسل هست و من به یاد اختلافات خودم و مادرم میفتم که همیشه با هم کشمکش داشتیم و او مرا فردی سرکش و خودخواه میدانست که همه مقررات او را زیر پا گذاشته ام و من هیچگاه به خاطر دل او از خواسته های خودم کوتاه نیامدم چرا که فکر میکردم برای رسیدن به  آرمانهایم باید تلاش کنم هر چند همه خانواده مخالفم باشند . اما آرمانهای من کجا و خواست الان فرزندانم کجا ...