من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

سهل انگاری های پسرم قسمت دوم

همون‌طور که  قبلا نوشتم  پسر کوچک من که ۲۳ سالش هست و دانشجوی  عمران هست تو مدرسه هم درسش خوب بود اما با یک سال تاخیر دانشگاه قبول شد  اصلا   اهل رقابت و این چیزها نیست یکی از مهمترین سرگرمی هاش همیشه بازیهای کامپیوتری بوده  حالا هم که دانشجو هست اولویت اول زندگیش همین بازیهای کامپیوتری هست  و این ترم هم مشروط شده و در شرف اخراج،  راضیش کردم بره مشاوره  به بهونه گرفتن یک گواهی بلکه عاملی بشه برای اینکه با این مشاوره بتونه نقاط ضعف و قوتش رو بشناسه و مسیرش رو تغییر بده . مطمئنم ادامه این مسیر فعلی جز تباهی چیزی براش نداره .

من انتظار دارم درسش رو جدی  بگیره و ضمنا دنبال کار باشه نمی‌دونم آیا این انتظار زیادی هست ؟

خود من همزمان با دانشجوییم کار هم کردم ولی پسرم اصلا این موضوع رو جدی نمیگیره . سال گذشته چند ماهی اومد دفتر کار خودم  تو کارهای حسابداری خودم  کمکم کرد و من ماهانه حقوق براش در نظر گرفتم اما وسط کار گفت به درسهام نمی‌رسم و دیگه نیومد و کلاسها رو هم شرکت نکرد و اون ترم رو حذف کرد . و من هم دیگه پول توجیبی بهش ندادم . و وقتی میگم بره سرکار میگه حقوق یک کارمند رو از بازی در میارم و این درآمد  به نظر من همون  قمار هست که جز تباهی چیزی در برنداره . بهش میگم نمی‌دونم کجای کارم اشتباه بوده که تو الان تو این شرایط هستی میگه تو هیچ کار اشتباهی نکردی تو بیشتر از وظیفه هم برای ما تلاش کردی  من خودم می‌دونم چکار دارم میکنم نگران نباش. اما مگر میشه نگران نبود ...

پدرش زنگ زده میگه درس رو بی خیال بشه و بره سربازی این درس بخون نیست  و من میگم  مگر بچه هست که ما براش تصمیم بگیریم .

به خودش میگم تو فوق لیسانس و دکتری هم بگیری باید بری سربازی بیا الان برو و این مانع رو از سر راهت بردار بعد برو درس بخون قبول نمیکنه و میگه بزار تکلیف دانشگاه معلوم  بشه . والان منتظر تشکیل کمیسیون و رای کمیسیون هستیم .



این روزها ...

این روزها همه نا امید هستن همه مطالبی که تو دنیای نت میخونم تلخ هستن و لبریز از غم و ناامیدی .  امید کاملا از این کشور رخت بسته . دور و برم کسانی که زمانی  مخالف مهاجرت بودن حالا نا امید از رشد و بهبود اوضاع  ، به فکر مهاجرت افتادن و من با خودم میگم چقدر دلم برای افغانها می‌سوخت همیشه به اصلاحات و تغییر در کشورمان امیدوار بودم اما حالا خود ما هم  داریم به سرنوشت اونها دچار میشیم خاور میانه غرق خون هست  تحجر دست از سرمون برنمیداره ....

چه کسی به فریاد این مردم خواهد رسید ....

 چشم انتظار رنسانس دیگر در خاورمیانه ....