من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

بی برقی و گرما

حدود یک ساعتی هست برق رفته و هوا رو یه تاریکی داره می‌ره بدون کولر باید گرما رو تحمل کرد دست و دلم به کار نمیره تصمیم میگیرم برای شام الویه درست کنم خوبه که طبقه اول هستیم و آب لوله به اندازه شیر سماور میاد . سیب زمینی ها رو با یک لیوان آب  شستم و گذاشتم  رو گاز . دلم میخواد برم پیاده روی ولی با این بی برقی حتما تا نیم ساعت دیگه بیرون ظلمات میشه .پس بی خیال پیاده روی . اینترنت هم قطع شده بود خوبه که حداقل آلان وصل شد و با گوشی سرم گرم شده. این شرایط تا کی میخواد ادامه داشته باشه . تو حل مشکلات جزئی مملکتمون موندیم اونوقت برای دنیاهم شاخ و شونه میکشیم . خداوندا به مسولینمون آگاهی ، مسولیت و کاردانی عطا فرما .

پسر کوچکم یک ساعت پیش رفت بیرون موقع رفتن میگه دیر میاد و من دوباره فریادم بلند شد که ببین کاری میکنی خونه و زندگی رو بفروشم و برم جایی که هیچ نشونی از من پیدا نکنید . آقا من رو این موضوع دیر اومدن حساسیت دارم چه کار باید بکنم که این پسر بفهمه؟ 

سهل انگاریهای پسرم

هفته گذشته پسرکوچکم که دانشجو هست امتحان داشت و با توجه به اینکه در طول ترم هیچکدوم از کلاسهاش رو شرکت نکرده بود حالا مستأصل بود که چه کار کنه . به هر بدبختی بود امتحانات رو داد و دوسه روز گذشته هم اصلا از خونه بیرون  نرفت و مشغول نوشتن تحقیق برای یکی از درسهاش بود و من خوشحال  بودم که حداقل امتحانش رو  داره میده  چون ترم قبلش  رو هم  حذف کرده بود .و حالا متوجه شدم که استادش  نمره درس مهم مقاومت مصالح رو به دلیل  عدم شرکتش در کلاس(آنلاین) صفر رد کرده و این دو سه روز رو برای این داره تحقیق درس اخلاق رو اینهمه وقت می‌زاره بلکه با نمره بالا گرفتن از این بتونه جلو مشروط شدنش رو بگیره و از اون بدتر تازه فهمیدم که ترم یک و دو رو پشت سر هم مشروط شده بوده و مشروط شدن این ترم  به معنی اخراج شدنش هست. 

 با فهمیدن اینها انگار دنیا روی سرم آوار شده بود بغض کرده بودم و بی اختیار اشکم سرازیر میشد. بهشون میگم من زندگیم رو فدای این کردم که شما آیندتون تباه نشه اما شما هیچکدوم به فکر خودتون نیستین و درستون رو اصلا جدی نگرفتین .  بخصوص که این کوچیکه بسیار با هوش و با استعداد بود و تو مدرسه کلی رتبه و مقام آورده بود اما حالا با سهل انگاری ها داره آینده خودش رو به باد میده و پسر بزرگم هم که خیلی اهل درس نبود و دانشگاه رو نیمه کاره رها کرد اما هیچوقت بیکار نبوده و حالا هم حسابدار هست اما این من رو راضی نمیکنه حسابدار دیپلمه هیچوقت از یک کارمند ساده بالاتر نمیره  . 

 این چند روز ذهنم شدیداً درگیره با خودم میگم  تو تربیت بچه ها کجای کارم اشتباه بوده و چرا  پسرم با اینهمه هوش و استعداد  اینقدر سهل انگاره و هیچ کارش رو جدی پیگیری نمیکنه   همه زندگیش شده گیم و بازیهای آنلاین ...

بهش میگم ایمیل استادت رو بده من ازش  خواهش کنم نمره رو صفر رد نکنه اینطوری آینده تو نابود میشه و اون میگه فایده نداره  قبول نمیکنه و من موندم که چه کنم  و از طرفی هم میگم به هر حال تاوان تنبلی و درس نخوندن رو هم باید بده . 

شاید اصلا بهتر هست اینطور بشه . بره سربازی و یکم سختی بکشه بلکه سر عقل بیاد .

خلاصه این روزها خیلی نگرانم . 

تا این بچه ها مستقل بشن و سرو سامون بگیرن پوست من باید کنده بشه . کاش میتونستم کمی بی خیال باشم .

دوست دارم بیشتر بنویسم

امروز نگاهی به یادداشت هام انداختم اوووه آخرین مطلبم برای 20 خرداد بود .

چقدر احساس تنبلی بهم دست داد در حالیکه هر روز در مسیر رفت و آمدها و انجام کارها کلی مطلب به نظرم میاد که دوست دارم تو وبلاگ برای دوستان  بنویسم اما وقتی کار نوشتن رو برای ساعتی دیگه و روزی دیگه موکول میکنم  دیگه فراموش میکنم .

ای کاش میشدآدم  همینطور که فکر میکنه ، ذهنش از مطالب یادداشت برداری میکرد و بعد آدم سر فرصت اون رو ویرایش و ارسال میکرد .