من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

مشکل من با پسرم

پسر کوچک من 22 سالشه . دانشجو هست خیلی خوش اخلاقه و روحیه  آرامی داره تو کارهای خونه کمک میکنه بسیار مودب هست   اما مشکل بزرگی که داره اینه که شبها دیر میاد خونه یا در گیم نت مشغول بازیهای آنلاین و گروهی هست یا با دوستاش در پارک مشغول پاسور بازی . اصلا احساس خوبی نسبت به این کارهاش ندارم همیشه نگرانم و همیشه سر این موضوع باهاش درگیرم  ذهنم به شدت درگیر این موضوع هست و نمیدونم چطور مانعش بشم . حس خوبی نسبت به اینهمه وابستگی به بازیهای کامپیوتری ندارم به نظرم این هم خودش اعتیاد هست  یک اعتیاد مدرن   و.. . گاه میگم ول کن اون 22 سالش هست و دیگه بچه نیست خودش باید راهش رو پیدا کنه ...

اگه تجربه ای دارین که میتونه کمکم کنه ممنون میشم بنویسید . 

به نظرتون با جوونها چطور باید برخورد کرد اینکه بهشون بگیم دیگه بزرگ شدن و باید از نظر مالی  مستقل باشن  و مستقل زندگی کنن عیبی داره ؟  

روزهای بازنشستگی

هنوزبا وجود اینکه کار موظفی شرکتی ندارم  طبق روال گذشته صبح زود از خواب بیدار میشم عادت هم ندارم صبح دفتر برم چون عادت کردم بعد از برگشتن از کارخونه عصرها تا ساعت هشت و نه شب دفتر باشم  برای کارهای خونه هم هزار تا برنامه دارم ولی اصلا دست و دلم به کار نمیره انگار که میگم اووووه حالا که بیکارم  انجامشون میدم و گاهی فکر میکنم وااای خیلی سخته ...

امروز با شامپو فرش مبلها رو شستم سه سوت تموم شد .  خوره اعصابم شده بود... .با خودم فکر میکنم  واقعا چرا زودتر انجامش ندادم ؟؟ بعد جواب خودم رو میدم چیزی نیست طبیعیه هنوز با شرایط جدید سازگار نشدم . دیروز به داریوش میگفتم اگر کار جدی بیرون نداشته باشم حوصلم سر میره و اون میخندید ...

انروز عصر از  بی بی سی مستند جاده ابریشم رو  تماشا میکردم  دلم برای  سفر تنگ شد سفر به  کشورهای آسیای میانه .... 

دوست دارم سمرقند و بخارا رو ببینم. 

یاد این شعر حافظ میفتم .

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا 

به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا  را


 

بالاخره بالاجبار بازنشسته شدم

به دنبال دوندگیهام برای بیمه بیکاری تعریف کردم که به من گفتن باید درخواست بازنشستگی بدم  و مستمری بیمه بیکاری به من تعلق نمیگیره . نمیدونستم این کار رو بکنم یا نه بعد از کلی سبک سنگین کردن فکر کردم دیدم بیمه بیکاری که به من تعلق نمیگیره اگر درخواست بازنشستگی ندم مستمری نخواهم داشت و بدون مستمری تنها با  درآمد دفتر  گذران امور  سخت خواهد بود بخصوص موضوع راه اندازی بومگردی و دریافت وام برای اون  هم این وسط هزینه های قابل توجهی خواهد داشت تصمیم گرفتم برای بازنشستگی اقدام کنم اما یک شکایت هم به دیوان بدم تا بلکه  این قانون ناعادلانه  اصلاح بشه . مواردی که در رابطه با این قانون برای من سوال هست اینه که چرا کسی با وجود 20 و اندی سال واریز حق بیمه نمیتونه از بیمه بیکاری استفاده کنه حداقل بایدبه اندازه سنوات بیمه بیکاری استفاده نشده به سابقه فرد اضافه بشه .

از فردا برم دنبال شکایت دیوان عدالت اداری ببینم چی میشه ...

من هم به جمع بازنشستگان پیوستم ...

خوانندگان وبلاگم خیلی کم شدن و من از این سوت و کوری خیلی دلم میگیره ...

ماجراهای من و آراز

آراز خواهر زاده من هست و ده سالشه  مواقعی که خواهرم و همسرش خونه نباشن آراز رو میارن خونه ما اون هم یا با پلی استیشن مشغول میشه و یا تو کامپیوتر فیلم میبینه . امروز هم اومده خونه ما ،  بازیهای پلی استیشن رو که قبلا همه رو تموم کرده و اونهایی هم که در محدوده سنیش نیست رو چون از مادرش اجازه نداره بازی نمیکنه سایتهای دانلود فیلم هم که فیلتر شده و میبینم همینطور داره تو خونه میچرخه و بعد از کلی دور زدن میگه وااای خسته شدم . برای اینکه حوصله اش سر نره و هی سراغ من نیاد که وااای خسته شدم و... میگم برو از تو کتابخونه کتابهای قدیمی داریوش و کوروش رو بردار مثلا کتاب قصه های من و بابام . رفته کتاب رو برداشته حالا اومده کنار من نشسته و هی کتاب رو ورق میزنه و میخونه و میخنده و میخواد تصاویر رو برای من توضیح بده.... 

 مثلا خواستم سرگرمش کنم برای خودم کار درست کردم

 

دوندگیهای من برای بیمه بیکاری

به دنبال پیگیریهای چند ماهه برای بیمه بیکاری بالاخره بهم خبر دادن که درخواستم تو هیئت سه نفره تایید شده و باید برم پیگیری مراحل بعدی رفتم قسمت امور فنی بیمه شدگان تو نامه ای که تاییدیه نوشته شده میبینم شماره بیمه اشتباه ثبت شده میگم اقا این اشتباه تایپی چند ماه دیگه مشکل ایجاد نکنه ؟ میره از رییسش میپرسه و میگه نه مشکلی نیست . تو سیستم ثبت میکنه و میبرم پیش رئیس برای امضا . رئیس سابقه کار رو نگاه میکنه میگه سابقه بالای بیست سال میتونی بازنشسته بشی میگم میخوام با سی سال بازنشسته بشم میگه چون شرایط بازنشستگی  داری نمیتونی بیمه بیکاری بگیری و فریاد من بلند شده که بابا 4 ماه هست دارم میام میرم چرا یکی این موضوع رو متوجه نشده چرا کار درست انجام نمیشه و..... من رو فرستاده بخش بازنشستگی رفتم  موضوع رو براشون توضیح دادم و اون میگه بله تو شرایط بیمه بیکاری این هم هست که اگر به سن بازنشستگی رسیده باشید نمیتونید از بیمه بیکاری استفاده کنید و باید بازنشسته بشید ضمنا مستمری بازنشستگی هم از تاریخ  درخواست پرداخت میشه یعنی چند ماه گذشته هیچ چیزی به  شما تعلق نمیگیره و به من توصیه میکنه که برم همین امروز درخواست رو بدم . 

من هم درخواست رو دادم و حالا که برگشتم میگم شاید بهتر بود درخواست رو ثبت نمیکردم کمی بیشتر تحقیق میکردم نکنه راه حلی داشته و من بدون بررسی فرصتی رو از دست داده باشم .

خیلی کلافه هستم . هیچ کار اداری درست و اصولی انجام نمیشه و همه اینها هم خطاها و سهل انگاریهای افراد هست . هیچکس کارش رو مسئولانه انجام نمیده همه فقط برای رفع مسولیت کار میکنن و بخاطر  این هست که همه چیز بهم ریخته . همین آدمها هستن که وقتی به مقامات بالا هم میرسن نتیجه سهل انگاریهاشون صدمه به کل جامعه و کشور هست .....

خانه از پای بست ویران است ....