این روزها سرم خیلی شلوغه . در کنار کارهای حسابداری دفتر که هنوز هم بعد از گذشت اینهمه سال موقع اظهارنامه ها و رسیدگیهای مالیاتی برام پر از استرس هست مشغله ذهنی اخراج پسرم از دانشگاه و کارهای فروش وسایل و اجاره دادن خونه خواهرم بعد از مهاجرت هم مزید بر علت شده و استرسم رو بیشتر کرده. گاهی وقتها انگار همه چیز قفل میشه و کارها به چنان گره های کوری تبدیل میشن که به این سادگی باز شدنی نیست .
رای کمیسیون دانشگاه پسرم مبنی بر اخراجش اومد و من هم دیگه مجبور به پذیرش واقعیت هستم حالا منتظرم ببینم پسرم چه اقدامی میکنه .
باید برای تسویه حساب با دانشگاه اقدام کنه و تا یکسال فرصت داره خودش رو به سازمان نظام وظیفه معرفی کنه و جالبتر این هست که به دلیل اخراج ، دیگه ترم های گذرونده شده دانشگاه رایگان حساب نمیشه و باید به ازای هر ترم یک میلیون و صد تومن پرداخت کنیم و متاسفانه در شروع تحصیلات دانشگاهی این موارد هیچکدوم به دانشجویان اطلاع رسانی نمیشه .
خواهرم هم یک سال قبل مهاجرت کردن و بعد از درست شدن کار اقامتشون تصمیم گرفتن وسایل خونه رو بفروشن و خونشون رو هم اجاره بدن که خود همین موضوع کلی فراز و نشیب داشته و کلی مشغله ذهنی ایجاد کرده .
شرایط فعلی و محدودیتهای کرونایی و قطع رفت و آمدهای خانوادگی هم کلا اون روحیه اکتیو سابق رو در من از بین برده و من این روزها خیلی زود خودم رو میبازم و آرامشم رو از دست میدم .خیلی وقتها به خودم یادآوری میکنم که مراقب باشم و آرامشم رو حفظ کنم .امیدوارم زودتر به شرایط نرمال برگردیم .