من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

کودکان کار و تکدی گری

قبلا در باره یک دختر بچه که برای جمع کردن کمک اومده بود نوشتم و به دنبال اون با جمعیت امام علی و دفتر اون منطقه تماس گرفتم  که گفتن به دلیل شیوع بیماری کرونا و حفظ بهداشت فعلا بازدید و شناسایی ندارن و این اقدامات موکول شده به بعد از عید .

به فکر کسانی هستم که دستشون به هیچ جا نمیرسه و مسول با کفایت و پاسخگویی هم نیست که آدم خیالش راحت باشه از این اقشار آسیب پذیر حمایت میکنن . دلم برای این افراد میسوزه و نگرانم ...

امیدوارم این روزها زودتر بگذره ...

یک پیام

امروز صبح که از خواب بیدار شدم یک پیام برام اومده بود از یکی از کسانی که سالها پیش کارهای حسابداریش رو انجام داده بودم و اون به دلیل مشکلات مالی بدهیش رو تسویه نکرده بود و من هم دیگه به حساب مطالبات سوخت شده گذاشته بودم . 

نوشته بود خانم .... لطفا یک شماره کارت بدین و ما رو حلال کنید . مونده بودم که بگم حلالتون کردم و نمیخواد پرداخت کنید یا شماره کارت بدم.

واقعیتش اونقدر زمان گذشته که اصلا  مبلغش یادم نیست .

فکر کردم حتما خودش مبلغ بدهی یادش هست و شماره کارت دادم ببینم چی میشه .

درست گفتن که وجدان آدم بهترین و منصف ترین قاضی هست .خوبه که حواسمون باشه حقی از کسی به گردنمون نمونه .

در  هستی و کائنات هیچ عملی بدون عکس العمل و پاسخ نیست .

این جهان کوه است و فعل ما ندا 

سوی ما آید نداها را صدا 

روز زیبای آفتابی

صبح از خونه زدم بیرون واااای نور خورشید و آفتاب زیبا و هوای تمیز حالم رو چقدر خوب کرد . این روزها مسیر خونه تا دفتر رو  پیاده میام و برمیگردم و تو این هوای آفتابی چقدر این پیاده روی میچسبه....

تو خیابون روبروم کوههای برفی پیدا بود چقدر زیبا .....

قبل از آب شدن این برفها یک روز باید برم کوه .....

کرونا و استرسهای اون

این روزها ویروس کرونا و نگرانیهای ناشی از اون زندگی همه رو تحت اشعاع قرار داده من همچنان دفتر میرم اما پیاده میرم و میام و همه نکات بهداشتی رو رعایت میکنم دائم در حال شستن دستها و ضدعفونی کردن همه سطوح هستم اما گاه انقدر دچار وسواس میشم احساس میکنم تب دارم  با دماسنج تبم رو میگیرم میبینم 36 و حداکثر 36.5 هست گاه فکرمیکنم تنگی نفس دارم و خودم رو تست میکنم نفسم رو حبس میکنم و بعد از چند ثانیه نفسم رو با شدت بیرون میدم و سرفه نمیکنم ...

این وسواسها آزار دهنده هست .

خواهرم زنگ زده و میگه از خونه بیرون نمیرن و دعوام میکنه که چرا همچنان دفتر  میرم و من میگم آخه نمیشه همه چیز رو تعطیل کرد ... 

امیدوارم هر چه  زودتر این دوران سپری شه.

کودکان کار وتکدی گری

امروز تو دفتر بودم و با زنگهای ممتد در رفتم در رو باز کردم دیدم یک دختر بچه عدودا 10 ساله پشت در هست و شروع کرد به صحبت که پدرم افغانی هست و چند وقته رفته و  مادرم مریضه و نمیتونه کار کنه و درخواست کمک داشت .

 دفترما تو یک ساختمان چند طبقه هست و بعضی از واحدها هیچ رفت و آمدی ندارن و من با تصور اینکه برای این دختر بچه چه خطراتی میتونه وجود داشته باشه حسابی وحشت کرده بودم بهش توضیح دادم که چه خطراتی  وجود داره  و اون خیلی مظلومانه به حرفهام گوش میداد. خواستم خوراکی بهش بدم دستهای پوشیده با دستکشش رو نشونم داد و کیک رو ازم نگرفت و من کیک رو با پلاستیک به سمتش گرفتم و اون گرفت . کمی باهاش صحبت کردم و آدرس خونشون رو پرسیدم  و اون رفت . 

از صبح ذهنم درگیره که ای کاش برای این بچه ها میشد کاری کرد . تو فکر این هستم یک کانال ارتباطی با جمعیت امام علی پیدا کنم و ببینم میشه کاری کرد ؟