من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

نوبت به من هم رسید

بعد از تعطیلات عید و اولین روزی که مدیر عامل اومد کارخونه من رو صدا کرده و با کلی این در و اون در کردن میگه آقای  x  ( یکی از همکارهای واحد مالی که مسولیت حسابداری مدیریت داره و مستقیم زیر نظر مدیر عامل و پسرش کار میکنه ) درخواست افزایش حقوق داده و گفته  کار پیدا کرده و میخواد بره و ما هم میخوایم اون رو نگهداریم و پستش رو بالاتر ببریم و نمیشه تو یک واحد دو تا رییس داشته باشیم و از طرفی نمیشه  شما زیر دست اون کار کنید  حالا به نظرتون چکار میشه کرد  بلافاصله گفتم اصلا ناراحت نباشید  من استعفا میدم و تا به حال هم ار بیمه بیکاری استفاده نکردم و الان فرصت خوبی هست  . میگه نه آخه چرا استعفا؟ اونوقت نمیتونی بیمه بیکاری بگیری  میگم خوب شما نامه عدم نیاز بدید .....

میگم من مدتهاست کلی طرح تو ذهنم دارم که به خاطر کار شرکت نتونستم انجام بدم اتفاقا فرصت خوبی هست تا  به اون برنامه هام برسم و مطمئن هستم این فرصتی هست که پیش پای من گذاشته شده تا از تردید چه کنم چه کنم در بیام و به برنامه هام برسم و....

در نهایت بهم میگن خوب پس اگر میخوای استعفا رو بنویس و کارها رو تحویل همکارها بده .

روز بعد با پسرش صحبت کردم که قائم مقام هست و مسولیت اجرایی کارخونه رو  داره و بهش میگم که من خودم هم مدتها بود طرحهای مختلفی تو ذهنم بوده و به دنبال فرصت بودم اما برای دو سال آینده برنامه داشتم و اون اظهار میکنه به صورت کامل در جریان نیست  و  ....

درنهایت ازش میخوام پروسه این  نقل و انتقال  طولانی نشه و من بتونم سریعتر منفک بشم و به برنامه هام برسم . و اون هم با مدیر مالی حرف زده بود و گفته بود در نهایت احترام و حفظ شئونات  این تغییر و تحول انجام بشه

و من این روزها در حال جمع و جور کردن حسابهام و برنامه ریزی برای فعالیتهای جدید هستم برنامه  هایی مثل کشاورزی و بومگردی در روستای پدری و....

نمیدونم تا چه حد میوتم موفق بشم  . گاه شدیدا دچار یاس میشم و رفتار قدر نشناسانه موجود اذیتم میکنه و گاه مصمم میشم با تمام قوا تلاشم رو بکنم و به موفقیتهای قابل توجهی دست پیدا کنم و با خودم میگم در هر صورت باید به دنبال رویاها رفت تا   حسرتش  بردل نمونه .....