من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

مناسبتهای این روزهای اخیر

روز شنبه 14 مرداد روز صدور فرمان مشروطه بود و من مطلبی تو تلگرام در مورد سردار مریم بختیاری خوندم که برام خیلی جالب بود


 بی بی مریم بختیاری خواهر سردار اسعد بختیاری، [مادر علیمردان خان بختیاری و همسر علیقلی خان چهارلنگ] از زنان مبارز عصر مشروطیت است که در سال ۱۲۵۱ هـ.ش در سرزمین بختیاری بدنیا آمد.  وی  که در بختیاری به «بی مریم» و سردار مریم معروف بود به مثابه زندگی ایلیاتی در فنون تیراندازی و سوارکاری ماهر بود و چون همسر و جانشین خان بود عده ای سوار در اختیار داشت و در مواقع ضروری به یاری مشروطه‌خواهان می پرداخت.

   او از زنان تحصیلکرده و روشنفکر عصر خود بود که به طرفداری از آزادیخواهان برخاست و در این راه از هیچ چیز دریغ نورزید.سردار بی بی مریم بختیاری، یکی از مشوقین اصلی سردار اسعد بختیاری جهت فتح تهران محسوب می‌شد.

 وی طی نامه‌ها و تلگراف‌های مختلف بین سران ایل و سخنرانی‌های مهیج و گیرا، افراد ایل را جهت مبارزه با استبداد صغیر (استبداد محمدعلی شاهی) آماده می‌کرد و به عنوان یکی از شخصیت‌های ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بوده است.

  سردار مریم بختیاری قبل از فتح تهران مخفیانه با عده‌ای سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسین ثقفی منزل کرد و به مجرد حمله سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مشرف به میدان بهارستان بود سنگربندی نمود و با عده ای سوار بختیاری، از پشت سر با قزاق‌ها مشغول جنگ شد.

او حتی خود شخصا تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیتش را در ایل افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت به طوری که به لقب سرداری مفتخر شد.


بخش دوم پادرد لعنتی و درمان درد سیاتیک

در پستهای قبلی گفته بودم که سیاتیکم به شدت اذیتم میکرد و پای چپم بی حس شده بود . در نتیجه یک مرحله پیش دکتر ارتوپد رفتم و هم زمان رفتم پزشک طب سنتی .دکتر ارتوپد برام MRI  نوشت و خوشبختانه نیازی به عمل جراحی نداشتم اما دکتر گفت اگر دردش خیلی اذیتت کرد بیا برات فیزیوتراپی بنویسم  .

  پزشک طب سنتی هم برام 6 جلسه ماساژ و حجامت نوشت و  چند تا روغن و کپسول داروی گیاهی که قیمتهای ماساژ هر جلسه 60هزار تومن و حجامت هم هر یک منطقه 15هزار تومن که در مجموع حدود 500- 600 هزار تومن هزینه اون میشد و با توجه به اینکه بیمه تکمیلی هم هزینه هاش رو تقبل نمیکنه خیلی برام زور داشت بخصوص که اصلا مطمئن نبودم موثر باشه . یکی دو جلسه رفتم و ادامه ندادم . نمیدونم واقعا با این هزینه ها  و عدم پوشش بیمه تامین اجتماعی و بیمه تکمیلی آیا این نوع طبابت میتونه اقبال عمومی  داشته باشه ؟

یکی از دوستان از طریق وبلاگ لینک ورزش یوگا برای  دردهای سیاتیک رو برام فرستاد و گفت که برای خود اون معجزه کرده و من هم که خودم احساس میکردم همه این دردها به خاطر بی تحرکی هست  استقبال کردم و از اون لینک استفاده کردم و واقعا برام معجزه کرد  البته یک جلسه سونا و جکوزی هم رفتم و مرتب کیسه آبگرم استفاده کردم و از کولر در حد امکان دور بودم و حالا که فکر میکنم باورم نمیشه که اینقدر خوب شده باشم . لینک رو که بهار نازنین برام گذاشته بود اینجا میزارم که اگر کسی چنین مشکلی براش پیش اومد ازش استفاده کنه .

http://parsivenus.com/?q=fa/Yoga-pose-for-sciatic-pain

تصمیم گرفته بودم درمان طب سنتی رو هم تا آخر ادامه بدم تا ببینم واقعا موثر هست یانه اما هم به دلیل دوری راه و هم به دلیل کم شدن دردم بعد از ورزش روزانه و یوگای مورد نظر دیگه ماساژ و درمان سنتی رو  ادامه ندادم و حالا خیلی خوبم و هر روز بهتر میشم .

جشن پایان تیر ماه

بالاخره تیر ماه به پایان رسید و من دیروز ساعت 6 بعد از ظهر آخرین اظهارنامه رو ارسال کردم . بعد از تموم شدن کار رفتم به سمت خونه  و تو راه همه مناظر به نظرم زیبا میومد دستفروشهای کنار خیابون و خانمهای که بر سر بساط دستفروشها در حال انتخاب و چونه زدن بودن زوجهایی که دست در دست هم در حال گذر از کنار خیابون بودن افرادی که در حاب خوردن اسنک و بستنی و تماشای بساط بودن و....

دیدن این مناظر بسیار لذت بخش بود و من یاد این افتادم که خیلی وقته خرید نکردم و فکر میکردم خونه چه کم و کسری داره و خودم و بچه ها چی نیاز داریم بخریم و.....

 به محض اینکه به خونه رسیدم  دو تا تخم مرغ انداختم و با گوجه خوردم و چقدر بهم مزه داد . و من که چند روز قبل رو بکوب بدون احساس خستگی تا 11 و 12 شب تو دفتر کار کرده بودم و اصلا احساس خستگی نکرده بودم اما حالا بی اختیار  پلکهای چشمم توان مقاومت نداشت رفتم روی کاناپه افتادم و دو ساعتی خوابیدم و چه لذتی داد این خواب . 

این کار پر از استرس هست و درآمدش هم چشمگیر نیست و وقتی فکر میکنم میبینم به نسبت وقتی که میزارم و استرسی که دارم اصلا نمی ارزه . اشکال اصلی اینجاست که از همون اول قیمت رو کم گفتم و با وجود اینکه قیمت بازار خیلی بیشتر از قیمتهای من هست  اما نمیتونم قیمت رو خیلی بالا ببرم . و از همه بدتر اینکه هنوز نمیتونم کار کارخونه رو ول کنم و تمام وقت به کار خودم برسم . باید یک راهی پیدا کنم برای جذب مشتری بیشتر و گسترش کار خودم و دل کندن از کار حقوق بگیری .