-
سینما رفتن تنهایی
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 14:18
چند وقتی بودبا خواهرم و دخترش تصمیم گرفته بودیم بریم سینما و جور نمیشد روز جمعه برای خرید اینتر نتی بلیط اقدام کردم و دیدم جا داره زنگ زدم به خواهرم ، پسرش میگه داداش برامون خریده و عصر میخوایم بریم . من هم برای سانس آخر بادیگارد برای خودم بلیط رزرو کردم بچه ها هم طبق معمول گیم نت بودن تو سالن انتظار بعد از تموم شدن...
-
تعطیلی امروز و بهانه های کوچک خوشبختی
شنبه 11 اردیبهشت 1395 15:57
امروز به مناسبت روز کارگر کارخونه تعطیله و من صبح رفتم دفتر و ظهر از دفتر به ذوق پختن یک خورشت یادمجون پر از سیر و پیاز راهی خونه شدم و حالا که بوی خورشت بادمجون تو خونه پیچیده با خودم فکرمیکنم خوشبختی به همین آسانی است . .... اینها همان بهانه های کوچک خوشبختی من هستن......
-
دیکتاتور پنهان درون ما
جمعه 27 فروردین 1395 00:29
امروز صبح میرفتم دفتر در حال گذشتن از زیر گذر عابر پیاده متوجه شدم در او ل زیر گذر مرد دست فروشی داره بساطش رو پهن میکنه و کمی اونطرفتر زن بی خانمانی با بچه کوچکش در حال جمع کردن بساطش,وم بودن . کمی دور شدم و برگشتم ببینم چرا اون زن بلند شد دیدم بچش رو بلند کرده و کیسه پلاستیک زیر انداز بچه رو برداشته و کمی اونطرفتر و...
-
روز اول بعد از تعطیلات
شنبه 14 فروردین 1395 20:17
امروز بعد از دوهفته تعطیلی رفتم سرکار دیروز احساس میکردم دلم برای کار تنگ شده سیزده بدر هم که نرفته بودیم بیرون درنتیجه احساس خستگی هم نمیکردم . امروز هم کارها سبک بود و بعد از ظهر هم دفتر نرفتم . از اینکه یک نفر رو گذاشتم تو دفترکارها رو انجام میده خیلی راضی هستم هر چند هزینه داره و برام سودی نمیمونه ولی از نظر اینکه...
-
سیزده بدر
جمعه 13 فروردین 1395 16:23
امروز صبح از خونه بیرون نرفتم از قبل این تصمیم رو داشتم بیرون نریم چون روز شنبه بعد از دوهفته میخواستم برم سرکار و خیلی خسته میشدم هوا هم بارونی بود و خوب نمیشد جایی رفت. داریوش با دوستاش رفتن بیرون و کورش هم نشست سر کامپیوتر و من هم با تلویزیون و تلگرام مشغول شدم. خواهرم زنگ زده که بریم باغ گلها و سراغ بچه ها رو...
-
این تعطیلات دوست داشتنی
جمعه 6 فروردین 1395 13:24
وای چه عالی هست این تعطیلات چند روز اول رو در سفرپبودم و حالا توی خونه نشستم و بدون نگرانی آروم آروم دارم کارهای عقب افتاده خونه رو انجام میدم خریدهای خونه رو میکنم ، وبلاگ میخونم ، تلویزیون تماشا میکنم و از زندگی لذت میبرم .... این هم یک جلوه دیگه از زندگیه بدون نیاز به بدو بدو و نگرانی و اضطراب کارها....
-
شروع سال 1395
سهشنبه 3 فروردین 1395 19:47
مطالبق رسم این چند سال اخیر امسال رو هم به همراه دوستان رفتیم سفر. برنامه سفر استان سمنان بود... الان تو مسیر برگشت هستیم بارون شدید داره میباره کورش داره رانندگی میکنه و من مشغول چک کردن پیامها هستم .... محل استقرارمون شاهرود بود زیبایی سفر برای من بیشتر مربوط به بازدید از مرقد بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی بود...
-
سالی که رو به پایانه
جمعه 28 اسفند 1394 19:07
امسال سال پر فراز و نشیبی بود سالی که رکوداقتصادی فشار خیلی زیادی به همه وارد کرد و برای کسانی مثل من که تو محیط کارگری کار میکنیم این فشار مضاعف بود مشکلات مالی خودمون یک طرف و مشکلات افراد دور و برمون که دقیقا انعکاسش روی ما بود هم از طرف دیگه فشار بسیاری رو بهمون تحمیل کرد خدا رو شکر با حل شدن موضوع مذاکرات هسته ای...
-
بورس
شنبه 15 اسفند 1394 21:43
چند وقتی بود دلم میخواست یک کارهایی تو بورس انجام بدم چند تا کانال تحلیل بورس رو تو تلگرام عضو شده بودم و امروز رفتم سالن بورس کرج جالب بود تو یکی از کارگزاریها چند تا آقایی که معلوم بود بازنشسته هستن نشسته بودن و چشم به تابلو دوخته بودن خیلی خوشم اومد واقعا برای بازنشسته ها کار خوبی هست هم فال هم نماشا هم فعالیت...
-
من رای میدهم
پنجشنبه 6 اسفند 1394 08:30
من رای میدم و اصلا با نحریم موافق نبوده و نیستم و معتقدم با رای ندادن فقط کنار میشینی و کشور رو دو دستی تقدیم تند روها میکنی کسانیکه نونشون تو روغن همین تندروی ها ست و نتیجش به خاک سیاه نشستن مردم . یک مثال میزنم : توی یک قایق تعدادی نشستن و به سمت جزیره ای میرن دو نفر بلند میشن و با مته کف قایق رو سوراخ میکنن بعضی به...
-
اصلاح قرهنگ
چهارشنبه 5 اسفند 1394 13:37
دیروز رفتم مخابرات یرای خرید یک خط تلفن برای دفتر یک آقایی مقابل پیشخوان ایستاده بود داشت فرم پر میکرد بب توجه به اون آقا رفتم جلو که از کارمند مخابرات که یک خانم بود سوال کنم یاد آلمان افتادم که آدمها چقدر به حقوق هم احترام میذاشتن و تا زمانیکه ارباب رجوعی در محلی وجود داشت همه حریم و فاصله رو رعایت میکردن تا کار ش...
-
دچار خلا ذهنی شدم
یکشنبه 2 اسفند 1394 21:25
این روزها احساس خوبی ندارم صبح ها گویی مغزم کار نمیکنه انگار زندگی نباتی دارم انگار ذهنم کاملا تخلیه شده البته شاید به خاطر این باشه که چالش خاصی ندارم همه چیز روال عادی داره .... ولی من این رو دوست ندارم یا شاید بلد نیستم بدون چالش زندگی عادی داشته باشم ... احساس بیهودگی میکنم اما واقعا از نظر جسمی یک مشکلی وجود داره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 اسفند 1394 14:49
و این هم عکسهای سفر
-
سفرنامه آلمان روز دهم و یازدهم
جمعه 30 بهمن 1394 12:12
بعد از برگشت از پاریس باهمسر سابق برادرم که از دوستانم هست قرار گذاشتیم و یک شب رو پیش اون موندیم شب خیلی خوبی بود با انواع دمنوشهای گیاهی ازمون پذیرایی کرد کلی درباره مهاجرت و مشکلات اون صحبت کردیم اون هم معتقد بود آلمانیها نمیپذیرن یک خارجی به عنوان مافوق اونها باشه و به همین دلیل هست که مهاجرین بیشتر به مشاغل...
-
ادامه سفرنامه آلمان ، پایان سفر پاریس
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:43
روز بعد صبح بیدار شدیم و بعد از خوردن صبحانه سوار اتوبوس شدیم با توجه به اتفاقاتی که روز قبل افتاده بود و ما از گروه جا مونده بودیم راننده اتوبوس با دیدن ما یادآوری کرد که ساعت 8 کنار اتوبوس باشیم و جا نمونیم . برنامه بازدید از مجموعه کاخهای ورسای بود . مجموعه کاخها و باغهای ورسای بسیار دیدنی بود . وارد مجموعه شده...
-
کسادی بازار وبلاگ نویسی
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:15
احساس میکنم این روزها بازار وبلاگ نویسی کساد شده نمیدونم این فقط احساس من هست و اتفاقی هست که برای وبلاگ من افتاده یا همه وبلاگ نویسها همین حس رو دارن ... از دوستان قدیمی خبری نیست و من دلم برای اونها تنگ شده ....
-
سفر پاریس
پنجشنبه 22 بهمن 1394 00:07
روز اول با استرسهای بسیار شروع شد و ما با گم کردن گروه مجبور شدیم به تنهایی هتل رو پیدا کنیم و با رسیدن به هتل بااحساس خستگی بسیار در هتل که بسیار تمیز و آرام بود به استراحت پرداختیم . اومدن اتوبوس رو رزوشن بهم خبر داد و من رفتم پایین تا کوله و وسایلمون رو بردارم با لیدر تور صحبت کردم که چرا در محل قرار نبودن و درست...
-
پایان روز هفتم و شروع سفر پاریس
سهشنبه 13 بهمن 1394 20:17
جمعه شب زمان حرکت با تور به پاریس بود شب با مترو به دوسلدورف اومدیم و در محل قرار که کمی پایینتر از ایستگاه مرکزی مترو بود منتظر اتوبوس شدیم ما حدود یک ساعت زودتر اومده بودیم و برای اینکه تو سرمامنتظر نمونیم کمی در ایستگاه مترو قدم زدیم و بعد به محل قرار رفتیم که دیدیم همه مسافرها اومدن و اتوبوس منتظر ما هست سوار شدیم...
-
روز هفتم
دوشنبه 12 بهمن 1394 20:49
روز جمعه بعد از خوردن صبحانه به همراه برادرم برای دیدن مجموعه قصرهای قدیمی در اطراف نویس رفتیم منطقهای بسیار زیبا و آرام و تمیز .....
-
روز ششم
شنبه 10 بهمن 1394 13:11
روز ششم برای خرید سوغاتی به شهر نویس رفتیم چه کار سختی همیشه خرید کردن برای من یک مصیبت هست هیچ علاقه ای به خرید ندارم بخصوص که حالا میخواستیم برای خواهر و برادرها با سلیقه های مختلف سوغاتی بخریم . اون روزها روزهای حراج فروشگاه ها بود اما برادرم هی تاکید میکرد فقط برید نگاه کنید ، خرید رو بزارید برای روزهای آخر....
-
روز پنجم
جمعه 9 بهمن 1394 11:12
روز پنجم برای دیدن پدرو مادر همسر برادرم که در شهر دورتموند زندگی میکنن رفتیم پدر و مادر بسیار مهربان مسنی که بسیار دوست داشتنی بودند اینقدر که موقع تماشای عکسهای خانوادگی اونها یک عکس از مادرشون توجهم رو جلب کرد و پرسیدم میتونم اون عکس رو بردارم و اونها هم قبول کردن و بعد چند تا عکس با هم انداختیم . آلمانیها بسیار...
-
روز چهارم
یکشنبه 4 بهمن 1394 08:09
با توجه به مشغله برادرم و علیرغم نگرانیهای ایشون و همسرشون تصمیم گرفتیم خودمون به تنهایی بریم بگردیم در نتیجه با راهنمایی برادرم و خانمش روز چهارم خودمون با اتوبوس و تراموا رفتیم دوسلدورف و تو خیابونهای اطراف ایستگاه مرکزی دوسلدورف و فروشگا های اطراف اونجا گشتیم با زبان انگلیسی مختصری که میدونستم به مشکل جدی برنخوردیم...
-
روز سوم
پنجشنبه 17 دی 1394 22:00
روز سوم بعد از خوردن صبحانه در اطراف محل چرخیدیم و از طبیعت زیبای اون لذت بردیم و بعد از ظهر رفتیم کلن ، شلوغی کلن برامون جذابیت چندانی نداشت از کلیسای قدیمی کلن به نام DOM دیدن کردیم بنای عظیمی بود که عظمتش رعب عجیبی در دل ایجاد میکرد ....
-
روز دوم
چهارشنبه 16 دی 1394 03:05
روز دوم بهد از خوردن صبحانه برای گشت و گذار وپیاده روی در اطراف محل گذروندیم محل استقرارمون اطراف شهر نویز بود شهر نویز و مناطق اطرافش بینهایت زیبا و سرشار از آرامش بود خونه هایی که پشت پنجره هاش و جلو در خونه ها به مناسبت سال نو چراغونی شده بود در حین قدم زدن اهالی به محض روبرو شدن با لبخندی بر لب از کنارمون رد میشدن...
-
روز اول سفر
یکشنبه 13 دی 1394 03:45
جمعه صبح پرواز داشتیم با توجه به مشکلی که قبلا پیش اومده بود نگران بودم که بازبه مشکل جدید برنخوریم و خوشبختانه رد شدیم و سوار هواپیما شدیم و باتوجه به کم خوابی که داشتم تمام مسیر رو خوابیدم و وقتی رسیدیم و کارهای کنترل ویزامون رو انجام دادیم و موقع خروج برادرم منتظرمون بود .... از فرودگاه خارج شدیم چه هوای خوبی و چه...
-
شروع ناخوشایند سفر
چهارشنبه 9 دی 1394 00:59
بلیط سفرمون رو برای 6 بهمن گرفته بودم رفتیم فرودگاه و در آخرین مرحله موقع کنترل گذرنامه گفتن با توجه به تاریخ ویزا که از اول ژانویه شروع میشد نمیتونیم بریم و اگر میرفتیم دیپورت میشدیم و باید جریمه پرداخت میکردیم . البته تو سفارت موقع گرفتن ویزا بهمون گفته بودن این تاریخ تقریبی هست و من فکر نمیکردم مشکلی پیش بیاد ....
-
اینجا ایران است ........
سهشنبه 1 دی 1394 13:41
دیروز برای خرید ارز مسافرتی دولتی رفتم بانک ملت مدارک مورد نیاز : فیش عوارض خروجی که از بانک ملی باید گرفته میشد پاسپورت و شناسنامه و کارت ملی و بلیط هست من بلیط رو اینترنتی گرفتم میگن قابل قبول نیت باید ببرید یک اژانس هواپیمایی مهرش کنه میگم آخه از آژانس که نخریدم از سایت خود ایرلاین مربوطه خریداری کردم خلاصه بعد از...
-
تلخ و شیرین زندگی
شنبه 28 آذر 1394 23:37
دیروز رو حونه بودم به کارهای خونه رسیدم غذا درست کردم و از درس خوندن کورش لذت بردم خوشحالم که بالاخره کورش به این نتیجه رسیده که باید درس بخونه و مدرکش رو بگیره دیروز بعد از ظهر باید میرفت دانشگاه و یک تحقیق رو ارائه میداد استرس گرفته بود و گویی نمیدونست مطالب رو چطور خلاصه کنه . کنارش نشستم چند صفحه اول تحقیق رو اون...
-
درخواست راهنمایی
جمعه 27 آذر 1394 00:18
دوستان تو بلاگفا یک امکانی بود که از به روز شدن وبلاگ دوستان خبردار میشدیم تو بلاگ اسکای آیا این امکان وجود داره ؟
-
احساس پیر شدن داره به ذهنم هجوم میاره و من دارم مقاومت میکنم
چهارشنبه 25 آذر 1394 20:12
چند روز پیش بعد از برف و بارون درحالیکه داشتم تو خیابون راه میرفتم متوجه شدم دارم خیلی با احتیاط میرم و قدمها رو آهسته برمیدارم رفتم تو فکر که من چقدر محتاط شدم تو ذهنم گویی دو نفربا هم حرف میزدن یکی میگفت خوب به خاطر لغزندگی خیابونه و اون یکی میگفت نه ببین دیگه پله ها رو هم آهسته بالا میری ،موقع پیاده شدن از سرویس...