من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

یک روز خوب

امروز حدود ساعت ۱۲ ظهر برای خرید زونکن از دفتر زدم بیرون رفتم فروشگاه کتاب بهمن وکتابشهر که کتاب و لوازم التحریر دارن قدم زدن در خیابان درختی و دیدن رفت و آمد افراد و شلوغی مغازه ها کلی حالم رو خوب کرد داخل کتابفروشی حس عجیبی داشتم یاد روزهایی که بچه هام کوچک بودن و برای خرید کتاب اینجا میومدیم افتادم اون روزها بچه ها چه ذوقی برای کتاب داشتن و من چه لذتی می‌بردم از این شادی های بچه ها.

خلاصه امروز رفتن به خیابون درختی و کتابفروشی  خیلی حالم روخوب کرد . 

به امید روزی که دیگه احتیاط های کرونایی تموم بشه و بدون ترس به زندگی عادی برگردیم

ایستادم جلو رستوران منتظرم بقیه همسفرها هم بیان و سوار اتوبوس بشیم چند تا جوون دختر و پسر اونطرفتر ایستادن و همه سیگار به دست در حال پک زدن به سیگار و من دلم گرفته از این منظره که آینده این کشور به این جوونها بستگی داره جوونهایی که نسبت به سلامتی خودشون بی تفاوت هستن.... 

با این شرایط چه آینده ای در انتظار این کشور هست؟ 

تجربه اسنپ

برای آخر هفته تصمیم گرفتم با تور برم سفر . ساعت چهار صبح بیدار شدم سریع آماده شدم و اسنپ گرفتم . خوشبختانه اسنپ خیلی سریع پیدا شد . سوار شدم و به محض حرکت راننده ازم خواست  که اسنپ رو لغو کنم پرسیدم برای چی ؟ گفت چون کمیسیون پرداخت نکنه و من عذرخواهی کردم و گفتم این کار رو نمیکنم . 

به نظر من این کار دزدی هست . راننده ای که درآمدش از اسنپ هست و پذیرفته که  کمیسیون بده چرا باید سعی کنه اون رو دور بزنه ؟

موقع پیاده شدن کرایه رو کمی بیشتر دادم و گفتم این هم کمیسیونی که ازتون کم میشه .

بعد با خودم فکر میکردم که آیا این کار خطرناک نیست ؟ اگر راننده یک آدم خلافکار باشه مثلا آدم ربا باشه با لغو درخواست مسافر به راحتی برنامه خودش رو اجرا می‌کنه . 

 گاه فکر میکنم با بالا رفتن سن خیلی منفی نگر شدم .

نگرانی های این روزهای من

این روزها برام پر از استرس داره میگذره . همه چیز انگار دست در دست هم دادن برای ایجاد آشوب ذهنی ...

به هم ریختگی کارها . بی نظمی حاکم بر کارهای شرکتهایی  که کار حسابداری اونها رو انجام میدم و همه کارهاشون رو میزارن لحظه های آخر و این عجله ناشی از فرصت کم موجب استرس میشه و این استرس هم خطاهای کار رو بالا میبره و من بعد از سالها هنوز نتونستم اونها رو متقائد کنم که زودتر اطلاعاتشون رو اعلام کنن .

علاوه بر مشکلات کاری شرایط اجتماعی حاکم بر جامعه هم فشار روحی و روانی رو بیشتر کرده . کامل میشه دید که  فقر روز به روز داره بیشتر میشه . یاس و ناامیدی از آینده تو هر جمعی در صحبت ها موج میزنه .

 با دیدن و شنیدن خبرهای اتفاقاتی که در افغانستان داره میوفته تنم می لرزه و بعد با خودم میگم این اتفاقات که چیز غریبی نیست کاملا آشنا هست مگر خود ما همین شرایط رو نداشتیم . همین الان مگه مردم ما در ابراز عقیده آزاد هستن و انواع محدودیت‌ها برای زنها مگه وضع نشده .... هنوز صدا و سیما  آلات موسیقی رو نمایش نمیده ، هنوز تک صدایی آواز زنان ممنوع هست و....

لحظه ای دراوج ناامیدی همه چیز رو سیاه میبینم و بعد به خودم نهیب میزنم که حواست باشه  انسان با امید زنده هست . مسیر رشد و تعالی مسیر همواری نیست و باید در مقابل سختی‌ها و مشکلات صبوربود . و این صبر ، بردباری و آگاهی هست که آینده رو می سازه.


یک روز خوب پاییزی

امروز صبح با صدای شر شر بارون از خواب بیدار شدم فکر میکردم ساعت 6 صبح باشه که دیدم نزدیک ساعت 9 هست و به خاطر ابری بودن هوا متوجه روشن شدن هوا نشدم . سریع بلند شدم صبحانه رو آماده کردم و خوردم و به سمت دفتر راه افتادم  بارون هم بند اومده بود و چه هوای لطیفی شده بود . پیاده روی لذت عجیبی داشت چشمم به کوهها افتاد برف زیبایی روی کوهها نشسته بود .به دفتر رسیدم  با حسی خوب کاررو شروع کردم و موضوعی رو که یکی دو روز بود ذهنم رو مشغول کرده بود خیلی زود به نتیجه رسوندم و متوجه شدم اصلا درگیری ذهنیم بی مورد بوده ....

برای همه  حال خوب و آرامش آرزو میکنم .

به امید روزهایی که با پایان کرونا آرامش به زندگی همه برگرده .