من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

غریب وطن...

اومدم فرودگاه برای بدرقه خواهرم و خانوادش که یک سال قبل مهاجرت کردن و حالا دو هفته ای اومده بودن ایران . تو صف پروازهای خروجی به افرادی که تو صف پرواز هستن نگاه میکنم دلم گرفته ، جوونها و خانواده هایی که دارن میرن رو نگاه میکنم گویی حس رهایی دارند و من دلم میسوزه برای کشورمون . کشوری که مردمش موقع خروج حس رهایی دارن و با خودشون میگن عطای وطن رو به لقایش می‌بخشیم دردناکه..... 

به امید روزی که هیچ ایرانی  تو کشورش احساس غربت نکنه و پیشرفتش رو در گروه مهاجرت نبینه ....

یک حس خوب

دو سه هفته ای هست  که دو روز درهفته میرم خانه علم  جمعیت امام علی برای آموزش و چه حس خوبی دارم  .

دانش آموزایی که تو این کلاس شرکت میکنن خیلی مشتاق یادگیری هستن و این اشتیاق هدفمند هم هست به این فکر میکنن که میتونن زودتر وارد بازار کار بشن و من فکرمیکنم که اگر میشد مراکزی پیدا کرد که بعد از آموزش دیدن اینها رو استخدام کنن خیلی خوب میشد.

تو خانه علم بچه هایی که به دلایل مختلف مانند اتباع بیگانه بودن یا مشکلات اقتصادی یا نداشتن سرپرستان خوب  آز آموزش جا موندن در این مراکز آموزش میبینن و افرادی که داوطلبانه و به صورت دائم خودشون رو وقف آموزش این بچه ها کردن برام بسیار قابل احترام هستن کسانی که میتونستن مثل خیلی از مردم فقط به فکر خودشون باشن اما خودشون رو وقف این بچه ها کردن و این یعنی عشق به بچه ها و احساس مسولیت در مورد زندگی انسانها ...

دارم میرم  خانه علم  جمعیت امام علی برای آموزش و چه حس خوبی دارم . اینکه احساس کنی میتونی برای ارتقا زندگی بچه های محروم کمکی کنی بسیار حس خوبی داره اصلا قابل وصف نیست.

صبح از خواب بیدار شدم و رفتم سر گوشی موبایلم میبینم برادرم که ساکن آلمان هست نوشته :

«آقا کل  یه حزب قدر قدرت که ۱۶ سال صاحب قدرت بود رفت جاش دو حزب دیگه لیبرالها و سبز ها اومدن و بلافاصله و بدون تلف کردن وقت کارها رو دست گرفتن و دارن پیش میبرن. بدون اینکه آسمون بیاد زمین یا زمین بره آسمون.ارزش دموکراسی رو خوب هزار بار در کتاب و جزوه ...... خوندیم . اما وقتی در لحظه حسش میکنی یه چیز دیگه س..


و من به خودمون فکر میکنم به ماهایی که در جهان سوم زندگی میکنیم در حسرت حداقلی ترین حقوق انسانی خودمون.

کودکان زباله گردی که دیروز دیدم به یادم میاد که یک جعبه شیرینی پیدا شده در سطل زباله رو با هیجان باز کرده بودن و گویی به گنجی بزرگ دست پیدا کردن مشغول خوردن شیرینی های دور ریخته شده بودن. به نبود آزادیهای اجتماعی ، افزایش سرسام آور قیمتها و گسترده تر شدن فقر مردم ....

خاور میانه مظلوم همیشه در جنگ ....

یک روز خوب

امروز حدود ساعت ۱۲ ظهر برای خرید زونکن از دفتر زدم بیرون رفتم فروشگاه کتاب بهمن وکتابشهر که کتاب و لوازم التحریر دارن قدم زدن در خیابان درختی و دیدن رفت و آمد افراد و شلوغی مغازه ها کلی حالم رو خوب کرد داخل کتابفروشی حس عجیبی داشتم یاد روزهایی که بچه هام کوچک بودن و برای خرید کتاب اینجا میومدیم افتادم اون روزها بچه ها چه ذوقی برای کتاب داشتن و من چه لذتی می‌بردم از این شادی های بچه ها.

خلاصه امروز رفتن به خیابون درختی و کتابفروشی  خیلی حالم روخوب کرد . 

به امید روزی که دیگه احتیاط های کرونایی تموم بشه و بدون ترس به زندگی عادی برگردیم