من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

کارخونه و بی پولی

خانمی زنگ زده میگه خانم یکی از همکارهاست میپرسه پس کی حقوق میدید اجاره خونه هامون عقب افتاده صاحبخونه هر روز جلو دره قسطای بانکمون عقب افتاده تو خرج خونه درموندیم و..... میگم پولی نیست فعلا کاری نمیتونیم بکنیم سعی میکنم براش توضیح بدم باور نمیکنه کارخونه به این بزرگی پول نداشته باشه براش توضیح میدم که اگر پول بود شیفتهای شب رو حذف نمیکردیم و تو ماه گذشته سه روز در هفته تعطیل نمیشدیم و.... سعی میکنم متقاعدش کنم که واقعا پول نیست و چاره ای حز صبر کردن نیست قبول میکنه و خوش بختانه با خنده میگه پس طلبکارهامونو بفرستیم بیان جلو در کارخونه و خداحافظی میکنه . خدا خیرش بده که باز دادو بیداد نکرد و فحش و ناسزا نثارم نکرد . یاد روزهایی میافتم که کورش کوچیک بود و سرکار نمیرفتم و امیر برای یکی کار میکرد و مدت زیادی بود پولی نگرفته بود و بسیار تحت فشار بودیم و من حرص میخوردم که چرا امیر نمیتونه طلبش رو بگیره و زنگ زدم و با کارفرماش دعوا که چرا شرایط ما رو درک نمیکنین و.... اون هم اصلا به روی امیر نیاوره بود که من زنگ زدم ....و البته یادم نیست که زنگ زدن من اثری در تسویه حساب داشت یا نه ولی واقعا شرایط سختی هست ... امیدوارم سریعتر این بحران تموم بشه ....

بحران مالی

با بحران مالی موجود در شرکت و با توجه به اینکه همه پس اندازم رو برای سرمایه گذاری تو یک کار  صرف کردم این روزها بدجور دستم خالی شده به حدی که دیروز فقط 20 هزار تومن کل موجودیم بود که اون رو هم در راه برگشت به خونه خرج کردم  قصد داشتم یک قطعه طلا بفروشم که اون موقع شب هم طلافروشیها بسته بودن با توجه به سه ماه طلب حقوقم و طلبی که از مشتریان دفتر دارم و اونها هم به نوعی درگیر بحران هستن خنده دار بود که هیچ پولی تو دستم نبود صبح بیدار شدم یادم به سپرده حج افتاد که سودش تو یک حساب کوتاه مدت واریز میشه و من که خیلی وقت بود از اون استفاده نکرده بودم مطمئن نبودم رمزش یادم باشه رفتم سر کامپیوتر و وارد سایت شدم و خوشبختانه رمز هم درست بود موجودیش رو به کارتم منتقل کردم و بعد برداشت کردم و خوشحال از اینکه کیف پولم خالی نیست اومدم شرکت کل موجودیم هشتاد هزار تومن بود ...... 

رسیدم شرکت و در حال نوشتن این پست یک اس ام اس از یکی از مشتریها دستم رسید شماره کارت خواسته بود و بخشی از بدهیش رو پرداخت کرد .....  

تو این شرایط همیشه من امیدم به خداست و با توجه به مطالباتم امیدوارم که پول دستم میرسه اما به فکر اونهایی هستم که دست خالی هستن یا کار ندارن یا درامدشون کفاف مخارجشون رو نمیده ......  

 یاد دعاهایی افتادم که مادربزرگهامون میکردن ... 

امیدوارم هیچ کس به چه کنم چه کنم گرفتار نشه......

امیدوارم هیچ کس تو زندگی درمونده نشه ....... 

کار و کارخانه ......

امروز روز آخر ماه بود و با توجه به مشکلات مالی لیست بیمه رو هم رد نکرده بودیم و اگر میموند باید جریمه 22 درصدی عدم ارائه لیست به دوش شرکت می افتاد و من هم که در این مواقع کاسه داغتر از آش هستم و دیدم علیرغم پیگیریهام برای تامین مالی کاری نشد رفتم با رئیس شعبه صحبت کردم که بخشی از مبلغ رو پرداخت کنیم و اون قبول نکرد و در نهایت مجبور شدم رفتم اداره کل و با مدیر کل صحبت کردم و مجوز گرفتم که یک سوم حق بیمه رو پرداخت کنیم و ..... 

تو چنین مواقعی که کار رو با پیگیری به نتیجه میرسونم بعدش هی با خودم حرص میخورم که آخه برای کی اینهمه تلاش ؟ کسانی که اصلا ممکنه حتی نفهمن تو چکار میکنی ....

این روزها نسبت به کار کارخونه  خیلی دلسردم  ..... فضای خیلی سنگین و بدی هست .... بی پولی شرکت ..... تعدیل نیرو   .....بلاتکلیفی و نگرانی همکارا ....... احساسهای خیلی بدی هستن .... 

 

امان از این بلاگفا شدم کبوتر دو برجه

نمیدونم چکار کنم  آدمی نیستم که تغییر برام سخت باشه ولی نمیدونم چرا  با اینهمه بازیهای بلاگفا هنوزم تو اون مینویسم امروز بعد از دو سه روز به هم ریختگی بلاگفا در حالی کهکلی حرف تو دلم تلنبار شده بود تصمیم گرفتم برگردم به خونه جدید و عطای بلاگفا رو به لقاش ببخشم .

این روزها اوضاع شرکت به هم ریخته هست  به دلیل بحران مالی شرکت سه ماهه حقوق نداده و الان دوهفته هست که فقط سه روز از هفته میریم سرکار و سه روز دیگر رو کارخونه تعطیله و از دیروز بحث تعدیل مطرح شده و همه در اضطراب تعدیل هستند و نمیدونن چکار کنن کارگرهای بنده خدا از زمان دریافت مطالباتشون در صورت تعدیل میپرسن و نمیدونن تکلیفشون چه خواهد شد ....

امروز رفتم بانک دنبال  یک در خواست وام که نزدیک به یک ماه و نیمه دادم  میگن مسئولش رفته مرخصی می پرسم چه کسی به جای اون کارش رو انجام  میده میگن هیچ کس ، رئیس کجاست ؟ رفته مرخصی و من مستاصل و کلافه نشستم روی صندلی  و از عصبانیت دارم منفجر میشم و خود اون مسئول اعتبارات نیست و من نمیتونم فریادم رو هم بر سر اون یکی کارمند خالی کنم نشستم و به زور جلوی گریه ام رو گرفتم ....

فضیه وام هم از این قراره که   یک  سرمایه گذاری کوچک 40میلیونی  انجام دادم که از عید به این طرف سی میلیونش رو دادم  وبرای ده میلیون باقیمانده از بانک درخواست وام کردم و برای این وام هر روز با بهانه جدیدی روبرو شدم یک بار به دولتی نبودن ضامن که با وساطت رئیس بانک حل شده بار دیگه به حقوق ضامن و بار دیگه سابقه کار ضامن دیگه میگم خوب این ایراداتی که میگیرین رو چرا تو مشخصات ضامنین که لیست کردین و به دیوار زدین ننوشتین معلومه اینها ایرادات سلیقه ای شما هست  و اصلا چرا همه اینها رو یکباره نمیگین و مردم رو اذیت میکنین و حالا هم که اقا تشریف بردن مرخصی تابستونی و دوباره کار حداقل ده روز دیگه عقب میفته از طرفی هم برای تاخیر این  قسط آخر روزانه باید جریمه بدم . بالاخره مجبور شدم قرض گرفتم و قسط آخر رو دادم تا کی وام رو بگیرم و قرضم رو بدم .... نمیدونم این آدمها چطور اینهمه بی مسئولیت هستن ..... از ما بهتران وامهای میلیاردی مثل آب خوردن میگیرن و .....

از اونجا اومدم بیرون و برای انجام یک سری کارهای شرکت  به سه تا بانک  دیگه سرزدم  بانکها به نحو غیر منتظره ای خلوت هستن دلم حسابی گرفته از اینهمه رکود و مشکلات اقتصادی .....

واقعا چه خواهد شد .......


تعطیلات

این دو سه روز تعطیلات رو مسافرت نرفتم تو خونه نشستم و استراحت کردم و واقعا چقدرر استراحت لازم بودم بعد از اونهمه کار هر روزه بیداری از 6 صبح و کار تا 10 شب دیگه کاملا انرژیم رو گرفته بودواین سه روز خوب تجدید قوا کردم فقط کارهای خونه رو انجام دادم و حسابی هر وقت دلم خواست خوابیدم با بچه ها حرف زدم براشون غذا درست کردم و اب میوه گرفتم و  ... خلاصه راضیم از اینکه جایی نرفتم ...


بلاگفا هم که درست نشده و من چشم انتظار دیدار دوستان بلاگفایی در خونه قبلیم هستم .... اینجا خیلی سوت و کوره....