با بحران مالی موجود در شرکت و با توجه به اینکه همه پس اندازم رو برای سرمایه گذاری تو یک کار صرف کردم این روزها بدجور دستم خالی شده به حدی که دیروز فقط 20 هزار تومن کل موجودیم بود که اون رو هم در راه برگشت به خونه خرج کردم قصد داشتم یک قطعه طلا بفروشم که اون موقع شب هم طلافروشیها بسته بودن با توجه به سه ماه طلب حقوقم و طلبی که از مشتریان دفتر دارم و اونها هم به نوعی درگیر بحران هستن خنده دار بود که هیچ پولی تو دستم نبود صبح بیدار شدم یادم به سپرده حج افتاد که سودش تو یک حساب کوتاه مدت واریز میشه و من که خیلی وقت بود از اون استفاده نکرده بودم مطمئن نبودم رمزش یادم باشه رفتم سر کامپیوتر و وارد سایت شدم و خوشبختانه رمز هم درست بود موجودیش رو به کارتم منتقل کردم و بعد برداشت کردم و خوشحال از اینکه کیف پولم خالی نیست اومدم شرکت کل موجودیم هشتاد هزار تومن بود ......
رسیدم شرکت و در حال نوشتن این پست یک اس ام اس از یکی از مشتریها دستم رسید شماره کارت خواسته بود و بخشی از بدهیش رو پرداخت کرد .....
تو این شرایط همیشه من امیدم به خداست و با توجه به مطالباتم امیدوارم که پول دستم میرسه اما به فکر اونهایی هستم که دست خالی هستن یا کار ندارن یا درامدشون کفاف مخارجشون رو نمیده ......
یاد دعاهایی افتادم که مادربزرگهامون میکردن ...
امیدوارم هیچ کس به چه کنم چه کنم گرفتار نشه......
امیدوارم هیچ کس تو زندگی درمونده نشه .......
کاملا با نظر شما موافقم. اون زمونها ابزار نداشتم و بلد نبودم ولی الان فقط باید ایستادگی کرد و مقاومت. من به شما افتخار میکنم و مطمین هستم که با اراده آهنینی که دارین بالاخره بر مشکلات فایق میشین. گوزل گونلر تز گلسین صفا جان (:
آمین اله
یاد روزهایی افتادم که سیب زمینی سرخ میکردم و ساندویچ میگرفتم و میرفتم دانشگاه... بچه ها میگفتن بیا بریم رستوران غذا بخوریم و میگفتم نه من رژیم دارم و فقط غذای خودم رو میخورم.... شاید فقط سه ماه گشنگی کشیدم تو کل زندگیم ولی ترسش هنوز تو وجودم هستش... باز خدا رو شکر که حل شدش صفا جان... اون قسمت فروش طلا رو که خوندم، آغلادیم... یاد روزهای سخت.... میترسم خیلی میترسم... باید قویتر باشم...
اله جانینان منی د آغلاتدین .... خدا خیلی بزرگه ..... نباید ترسید باید با سختیها جنگید البته از کلمه جنگ بدم میاد باید در مقابل سختیها مقاومت کرد و به زانوش دراورد اونموقع هست که آدم با انرژی مضاعف به سمت اهدافش حرکت میکنه
در مورد نظر رهگذر ..منم با صفا ی نازنین هم عقیده هستم ....یا اون اقا غیر عادی بوده یا خانمش دیگه خیلی غیر عادیه ..چون ما زنها موجودات احمقی هستیم با کوچکترین تلنگری دلمان میسوزد و دارو ندارمان را میریزیم روی دایره ....
کاملا درسته عزیزم
سلام نازنینم ..بله واقعا انشاله کسی در مانده نشود و اگر هم بشود در خالق هستی همیشه به رویش باز است و گره گشایی میکند .....خوشحالم که ارتباط خوبی با اون بالاییه داری که به دادت میرسه همیشه .....
ممنون عزیزم ... امید همیشه راهگشاست و خدا رو هیچ وقت نباید فراموش کرد ...
آدم از کاسب سر گذر قرض بگیره ولی رو به همسر برای قرض نزنه
دوستی داشتم یواشی بهم گفت فلانی تصادف کرده ام نیاز به بیست هزار تومن برای تعمیر ماشین دارم
می دونستم خانمش شاغل است گفتیم خب از همسرت بگیر
گفت بهش گفتم گفت باید پایم را ببوسی تا بهت غرض بدهم اونم جلو بچه ها حسابی کنف شدم
بیست بهش دادم یک چک سر برج بهم داد و کارش راه افتاد
ولی نمی دونم چطور می تواند این مسئله را فراموش کند
من که اگه بودم تا لحظه ی مرگ تو یادم می موند
تعجب میکنم خانمها که معمولا دار و ندارشون رو خرج زندگیشون میکنن و اگر این کار رو هم نکنن مردها خیلی راحت میگن نرو سرکار و.....
حالا باید دید اون آقا چه کرده که این خانم اینطوری برخورد کرده .
یک طرفه نباید پیش قاضی رفت .
آمین