من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

دغدغه های من به عنوان یک مادر

من به عنوان مادر دو پسر  جوون این روزها ذهنم به شدت درگیر هست و سوال مهمی که فکر من رو درگیر کرده این هست که من تاچه حد باید نظارت بر رفتارها و عملکرد اونها داشته باشم . واقعیتی که وجود داره اینه که فکر میکنم هیچکدوم به اندازه کافی برای پیشرفت  خودشون  تلاش نمیکنن و برای آیندشون برنامه ریزی ندارن .

پسر کوچکم که دانشجو هست با توجه به استعدادی که داشت و همیشه مورد توجه معلمها در مدرسه بود میتونست بهترین مدارج علمی رو به دست بیاره اما به دلیل علاقه زیادش به بازیهای اینترنتی تلاش لازم رو نکرد و البته الان دانشجوی یک دانشگاه دولتی در شهرستانهای اطراف هست و من خودم رو به همین دلخوش کردم . و الان با تو جه به شرایط فعلی که کلاسهای  دانشگاهها هم به صورت مجازی برگزار میشه میبینم هیچ تعهدی نسبت به حضور در این کلاسها نداره و یا دائم در حال تماشای فیلم  هست و یا اینکه با دوستانش در حال گشت و گذار و گیم نت و قمار ... و من کلافه از اینهمه بی فکری اون برای آینده هستم شبها دیر اومدن به خونه و تا 3 و 4 صبح پای کامپیوتر بودن و صبح تا 11 و 12 خوابیدن و بعد دوباره بازیهای اینترنتی و تماشای فیلم و عصر بیرون رفتن با دوستان و هر روز تکرار این برنامه به نظر من نشان دهنده  نهایت بی مسولیتی هست . و من موندم که چه باید بکنم . آیا باید همچنان کنترلش کنم و باید و نیاد هایم را ادامه دهم و یا بگویم دیگر بزرگ شده و خودش میداند ایا پول تو جیبیش را قطع کنم و بگویم خودش باید مسولیت مخارجش را بر عهده بگیرد یا نه تا پایان درسش صبر کنم ...

پسر بزرگم 27 سالش هست  و از 16 سالگی کار کرده ولی هرچی درامد داشته در بازیهای اینترنتی و شرط بندی و ... هزینه کرده و الان هیچ پس اندازی نداره البته از همون 16 سالگی از من پول تو جیبی نگرفته و همه مخارج خودش و ماشین من که دست اون بوده  به عهده خودش بوده اما به نظر من این کافی نیست باید برنامه ای برای پس اندازو مستقل شدن  داشته باشد .

این روزها ذهنم شدیدا درگیر این مسائل هست گاه فکر میکنم خانه را بفروشم به شهرستان و یا روستای پدری بروم و اینها هم بالاجبار مستقل شده و مسولیت زندگی خود را خودشان به دوش بگیرند ...

گاه فکر میکنم شاید زیادی آرمانی فکر میکنم و واقع بینانه برخورد نمیکنم . شاید این تفاوتها تفاوت طبیعی بین دو نسل هست و من به یاد اختلافات خودم و مادرم میفتم که همیشه با هم کشمکش داشتیم و او مرا فردی سرکش و خودخواه میدانست که همه مقررات او را زیر پا گذاشته ام و من هیچگاه به خاطر دل او از خواسته های خودم کوتاه نیامدم چرا که فکر میکردم برای رسیدن به  آرمانهایم باید تلاش کنم هر چند همه خانواده مخالفم باشند . اما آرمانهای من کجا و خواست الان فرزندانم کجا ...


نظرات 10 + ارسال نظر
اعظم 46 دوشنبه 21 مهر 1399 ساعت 11:51

ممنون که جواب دادید. وقتی بهش گفتم کلی ذوق کرد به امید دیدار
بچه باهوشی جزءشاگردان ممتاز کلاسشونه

انشااله که موفق باشه . انشااله همه جوونها مسیر درست موفقیت رو پیدا کنن .

اعظم 46 شنبه 19 مهر 1399 ساعت 22:10

صفا جون جدی میگی پسرم باید از خداش باشه که پیش یه استاد کارآموزی کنه
حالا کی وکجا خدمت برسه
امسال دانشگاه فنی وحرفه ایی البرز روزانه قبول شد کلاسها هم مجازیه

بهتون خبر میدم . احتمالا تا یک ماه آینده .الان یک کارآموز داریم .

اعظم 46 جمعه 18 مهر 1399 ساعت 14:12

سلام درکت می کنم من هم مادر 3 فرزند هستم دوتا پسر ویه دختر پسر بزرگم با استعداد فوق العاده زیاد در هرکاری متاسفانه زمان کنکور دل به درس نمی داد موقع انتخاب رشته وادارش کردم رشته های بورسیه رو انتخاب کنه قبول شد اما ناراضی بود برا انصراف باید هزینه می داد که پشتبانی نکردم وطلبکار بودم که بااستعداد فراوان تن به جدی درس خواندن نکردی خدا رو شکر الان ازدواج کرده
پسر کوچیکه امسال دیپلم گرفت شبانه روز مشغول بازی وفیلم وفوتبال براش 6 میلیون وام گرفتم تو بورس بزاره وخرج خودش رو در بیاره که تاحدودی نیاز هاش رو خرید متاسفانه بورس به هم ریخت
حالا بهش گفتم دوره تخصصی تعمیرات رو بگذرون هزینه ش رو می دم خودت کار کن
شما حسابداری ودفتر هم داری آقازاده ها باید از خداشون باشه که پیش شماکار کنند
اگه پسر شما نمی آد پسر منو به شاگردی قبول کنید دیپلمش حسابداریه

خدا رو شکر پسر بزرگتون ازدواج کرده و انشااله حالا خیالتون ازش راحت هست . نگران بورس هم نباشید بورس به هر حال بالا پایین داره ولی بهتر هست بورس به عنوان شغل دوم باشه رشته حسابداری پسر دومتون هم رشته خوبی هست و بازار کارش هم خوبه ولی بهتر هست مدرک دانشگاهی داشته باشن .
من هم پسر بزرگم حسابدار هست ولی متاسفانه تنبلی میکنه و ادامه تحصیل نمیده و باعث میشه ارتقا شغلی نداشته باشه و همیشه یک حسابدار بمونه.
و پسر کوچکم رو هم که دانشجو رشته دیگه ای هست گفتم میاد دفتر و کمکم میکنه چون معتقدم حسابداری برای همه رشته ها نیاز هست .
پسر شما هم اگر علاقه به کارآموزی داره مشکلی نیست میتونه بیاد پیش ما

مریم چهارشنبه 16 مهر 1399 ساعت 14:19 http://navaney.blogfa.com

سلام عزیزم
جوونهای الان بیکارن و پرمدعا ... تازه فکر میکنن عقل کل هم هستن

آدم نمیدونه چه رفتاری باهاشون درسته

به نظر من فقط باید بزارید لااقل خرج مایحتاج شون رو خودشون بدست بیارن، شاید ی تکون بخورن

بله واقعا همینطوره خیلی پر مدعا هستن . من هم خیلی اهل لوس کردنشون نیستم به هر حال باید بتونن رو پای خودشون وایسن و کم کم مستقل بشن .

محمود شنبه 12 مهر 1399 ساعت 20:28

چه دوست داشته باشی چه نه، اونها بزرگ شدند و زمان تربیتشون تموم شده .پول توجیبی بچتو با به صورت مرحله ای قطع کن
این نظرمنه که احتمالا فقط برای خودم محترمه
صلاح مملکت خویش خسروان دانند

ممنون از نظرتون که برایمان بسیار محترم هست .کم کردن پول توجیبی رو به عنوان جریمه برای نقض مقررات خانه بایدبه صورت جدی و مستمر اجرا کنم . قبلا متاسفانه از ترس اینکه از دوستانش قرض بگیره و موجب وابستگی بیشترش به اونها بشه به صورت جدی اجرا نکردم .

باشماق چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 07:40

سلام
بچه های من هم همین طور بودند
ازدواج که کردند آدم شدند
ولی به نظرم اگه به خارج مهاجرت کنند حسابی تغییر می کنند
و یا اگه مأنوس به مسجد بشوند دوستان مسجدی معمولا وقت خود را اینگونه ضایع نمی کنند
سرگرمی آنها سرگرمی مثبت و وقت تلف کن نیست

سلام ممنون از حضورت . درسته ازدواج مسولیت ایجاد میکنه اما موضوع اینه که پسر بزرگم به ازدواج هم فکر نمیکنه .
بله بچه های مسجد هم سرگرمیهای مثبت دارند اما متاسفانه بچه ها از مساجد هم گریزان هستند.

سهیلا شنبه 5 مهر 1399 ساعت 20:32 http://Nanehadi.blogsky.com

بخاطر شرایط کشورمون و بسته شدن درهای مهاجرت الان اکثر جوان ها در لحظه زندگی میکنن.بهشون بگید که دیگه به حد کافی عاقل و بالغ هستن که زندگیشون رو بسازن.تا یه جایی ما میتونیم کمکشون کنیم.بقیه اش به خودشون مربوطه.روش زندگی جوان ها تغییر کرده.ما نمیتونیم درک کنیم چون خیلی با مال ما متفاوت هست.بهتر این که عیسی به دین خود.موسی به دین خود.میدونی که منم دو تا پسر دارم که اصلا مثل من و پدرشون زندگی نمیکنن.به نظر میاد درست و غلط دیگه معنی خودش رو از دست داده.

مرسی عزیرم نظرات شمایی که بچه های هم سن و سال بچه های من دارین خیلی میتونه کمکم کنه . اینکه تفاوت دو نسل خیلی زیاده واقعیت انکار ناپذیری هست . اما من موندم که آیا باید برای مستقل شدنشون تلاش کنیم یا این تنهایی براشون مخاطراتی داره که ممکنه بعدا از این تصمیم پشیمان بشیم .

رهآ شنبه 5 مهر 1399 ساعت 16:09 http://Ra-ha.blog.ir

شرایط این ندارید که بابت این موضوع از مشاور کمک بگیرید؟

چرا دارم به اون هم فکر میکنم .

شادی شنبه 5 مهر 1399 ساعت 14:32 http://setarehshadi.blogsky.com/

به نظر من تا وقتی خودشون نخوان تغییری اتفاق نمی‌افته.
اما اگه الان سخت گیری کنید شاید به خودشون بیان.
مادر من به خاطر حفظ رابطه دوستانه برای به راه خطا نرفتن پسرش از همه این تنبلی‌ها و بی‌مسئولیتی ها چشم‌پوشی کرد و نتیجه این شد که الان برادری دارم نزدیک 40 سالشه که بعد از فوت پدر و مادر تنها زندگی میکنه ولی ظرفهای نشسته رو از تنبلی میندازه دور و هیچ شغلی هم نداره و آویزون این و اونه با یک دنیا ادعا

وااای از همین چیزها میترسم .چکار باید کرد ؟

ربولی حسن کور شنبه 5 مهر 1399 ساعت 13:26 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
متاسفانه بیشتر جوونهاییکه میشناسم همین حالتو دارند
خدا به داد این مملکت برسه در سالهای آینده

واقعا خدا به داد این مملکت برسه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد