من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

دور از خانه

امروز از کار  دست کشیدم و بی خیال بی پولی و مشکلات به دعوت خواهرم راهی رشت شدم  تولد دخترش بود دعوت کرد اول گفتم نمیام به خاطر کارها فکر کردم خوب یکی از کارها رو تموم میکنم پولش رو میگیرم بعد با خودم فکر کردم که وای دیگه از این همه کار و کار و کار خسته شدم یکم از این فضا دور شم و تجدید قوا کنم الان هم تو جشن نشستم و در حالیکه همه در حال بزن و برقص هستن دارم وبلاگم رو چک میکنم و مینویسم  دلم برای یک بیخیالی و آسایش خیال تنگ شده  ولی  خودمونیم  از  بیکاری خیلی حوصلم سر میره و احساس بیهودگی میکنم  زندگی یعنی تلاش تلاش و تلاش وموفقیت و موفقیت وموفقیت برای همتون بهترینها رو آرزو میکنم

کارخونه و بی پولی

خانمی زنگ زده میگه خانم یکی از همکارهاست میپرسه پس کی حقوق میدید اجاره خونه هامون عقب افتاده صاحبخونه هر روز جلو دره قسطای بانکمون عقب افتاده تو خرج خونه درموندیم و..... میگم پولی نیست فعلا کاری نمیتونیم بکنیم سعی میکنم براش توضیح بدم باور نمیکنه کارخونه به این بزرگی پول نداشته باشه براش توضیح میدم که اگر پول بود شیفتهای شب رو حذف نمیکردیم و تو ماه گذشته سه روز در هفته تعطیل نمیشدیم و.... سعی میکنم متقاعدش کنم که واقعا پول نیست و چاره ای حز صبر کردن نیست قبول میکنه و خوش بختانه با خنده میگه پس طلبکارهامونو بفرستیم بیان جلو در کارخونه و خداحافظی میکنه . خدا خیرش بده که باز دادو بیداد نکرد و فحش و ناسزا نثارم نکرد . یاد روزهایی میافتم که کورش کوچیک بود و سرکار نمیرفتم و امیر برای یکی کار میکرد و مدت زیادی بود پولی نگرفته بود و بسیار تحت فشار بودیم و من حرص میخوردم که چرا امیر نمیتونه طلبش رو بگیره و زنگ زدم و با کارفرماش دعوا که چرا شرایط ما رو درک نمیکنین و.... اون هم اصلا به روی امیر نیاوره بود که من زنگ زدم ....و البته یادم نیست که زنگ زدن من اثری در تسویه حساب داشت یا نه ولی واقعا شرایط سختی هست ... امیدوارم سریعتر این بحران تموم بشه ....

بحران مالی

با بحران مالی موجود در شرکت و با توجه به اینکه همه پس اندازم رو برای سرمایه گذاری تو یک کار  صرف کردم این روزها بدجور دستم خالی شده به حدی که دیروز فقط 20 هزار تومن کل موجودیم بود که اون رو هم در راه برگشت به خونه خرج کردم  قصد داشتم یک قطعه طلا بفروشم که اون موقع شب هم طلافروشیها بسته بودن با توجه به سه ماه طلب حقوقم و طلبی که از مشتریان دفتر دارم و اونها هم به نوعی درگیر بحران هستن خنده دار بود که هیچ پولی تو دستم نبود صبح بیدار شدم یادم به سپرده حج افتاد که سودش تو یک حساب کوتاه مدت واریز میشه و من که خیلی وقت بود از اون استفاده نکرده بودم مطمئن نبودم رمزش یادم باشه رفتم سر کامپیوتر و وارد سایت شدم و خوشبختانه رمز هم درست بود موجودیش رو به کارتم منتقل کردم و بعد برداشت کردم و خوشحال از اینکه کیف پولم خالی نیست اومدم شرکت کل موجودیم هشتاد هزار تومن بود ...... 

رسیدم شرکت و در حال نوشتن این پست یک اس ام اس از یکی از مشتریها دستم رسید شماره کارت خواسته بود و بخشی از بدهیش رو پرداخت کرد .....  

تو این شرایط همیشه من امیدم به خداست و با توجه به مطالباتم امیدوارم که پول دستم میرسه اما به فکر اونهایی هستم که دست خالی هستن یا کار ندارن یا درامدشون کفاف مخارجشون رو نمیده ......  

 یاد دعاهایی افتادم که مادربزرگهامون میکردن ... 

امیدوارم هیچ کس به چه کنم چه کنم گرفتار نشه......

امیدوارم هیچ کس تو زندگی درمونده نشه .......