هنوزبا وجود اینکه کار موظفی شرکتی ندارم طبق روال گذشته صبح زود از خواب بیدار میشم عادت هم ندارم صبح دفتر برم چون عادت کردم بعد از برگشتن از کارخونه عصرها تا ساعت هشت و نه شب دفتر باشم برای کارهای خونه هم هزار تا برنامه دارم ولی اصلا دست و دلم به کار نمیره انگار که میگم اووووه حالا که بیکارم انجامشون میدم و گاهی فکر میکنم وااای خیلی سخته ...
امروز با شامپو فرش مبلها رو شستم سه سوت تموم شد . خوره اعصابم شده بود... .با خودم فکر میکنم واقعا چرا زودتر انجامش ندادم ؟؟ بعد جواب خودم رو میدم چیزی نیست طبیعیه هنوز با شرایط جدید سازگار نشدم . دیروز به داریوش میگفتم اگر کار جدی بیرون نداشته باشم حوصلم سر میره و اون میخندید ...
انروز عصر از بی بی سی مستند جاده ابریشم رو تماشا میکردم دلم برای سفر تنگ شد سفر به کشورهای آسیای میانه ....
دوست دارم سمرقند و بخارا رو ببینم.
یاد این شعر حافظ میفتم .
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را
چه شود تور سمرقند و بخار
وای
باید دیدنی باشن . یادآور عظمت فرهنگ و تمدن کهن .
من دارم برای بازنشسگی ثانیه شماری می کنم . یعالمه سفر یعالمه دیدو بازدید یعالمه ورزش و استخر یعااالمه تئاتر و سینما آخ جوون یه کار جدید .. مردا 1400 وایساا دارم بهت میرسم
آره این برنامه ها عااااالیه باید خودم رو با این برنامه ها مچ کنم . مخصوصا بچه ها هم دیگه بزرگ شدن و خیالم ازشون راحته و آزاد و رها میشه به علاقه هام برسم. واااای سنتورم که گوشه اطاقم مونده و خاک گرفته . کلی برنامه برای درست کردن انواع ترشی و مربا و ..... یکی از دوستام میگفت بعد از بازنشستگی پسرم میگفت مامان دست پختت خیلی بهتر شده دیگه غذاهای خوشمزه می پزی
چقدر غلط نوشتم.ببخشید.ولی الان انقدر خوبه.برنامه دارم.ورزش میکنم.استخر میرم.مهمتر از همه لاک میزنم
یه گروه پیدا کنید که باب میلتون هست.خودتون رو بهش وصل کنید.معمولا خانه های فرهنگ خوب فعال هستن.یه کار هنری رو هم شروع کنید.
سینما هم برید.با دوستان قرار بذارید.
راهنماییهاتون چقدر حس مثبت میده . کلی امیدوار شدم از دیروز هی یاد نوشته دیروز شما میفتم و به خودم میگم کم کم عادت میکنم .
عادت میکنسد.منم ا لش همینجور بودم.الان انقدر تو خونه ای شدم انگار هیچ وقت بیرون کار نمیکردم
واااای مرسی چقدر خوب . کلی بهم امید دادین خیلی نگران بودم