من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

و باز تیر ماه

این روزها خیلی سرم شلوغه بستن حسابها و اظهارنامه مالیاتی  شرکت  از یک طرف و کارهای دفتر از طرف دیگه فرصت نفس کشیدن رو از من گرفته دیشب تا ساعت 12 شب تو  کارخونه بودم و مشغول محاسبات بهای تمام شده یکبار هم که بخشی از اطلاعاتم رو تو جدول اکسل اشتباهی  دیلیت کردم و نتونستم برگردونم و مجبور شدم دوباره کارها رو از اول انجام بدم. امروز هم صبح رفتم دفتر دلم میخواست بعد از ظهر برم کارخونه و دوباره تا هروقت که تونستم بمونم بلکه کار تموم بشه اما منصرف شدم و تو تردید رفتن یا  نرفتن با توجه به اینکه ماشین خیلی کثیف بود اومدم کارواش  . الان تو کارواش نشستم . با خودم فکر میکنم که اصلا به جز کار کردن دیگه چیزی بلد نیستم فکر میکنم کار نباشه حوصلم سر میره و....

یکی از کارگرهای کارواش که ظاهرش کاملا  نشان از اعتیاد شدیدش داره مشغول تکاندن کفی یکی از ماشینها هست  دندونهاش کاملا ریخته ....  

راستی اون نگاهش به زندگی چطوره ؟؟؟؟

کار میکنه که خرج اعتیادش رو در بیاره؟؟؟

چطور میتونه پولی رو که با زحمت درآورده خرج دود و دم کنه ؟؟؟

همزمان هم حس ترحم دارم و هم حس  تنفر.....

از دو زاویه میشه به موضوع نگاه کرد :

با توجه به اونهایی که به خاطر اعتیادشون و تنبلی ، سربار خانواده هستن و یا در حال گدایی و کارتن خوابی باید به این گفت آفرین به غیرتت....

و از زاویه ای دیگه کاش میشد پرسید چرا ترک نمیکنی و چرا اینهمه تحقیر و خفت رو به جان میخری.....

  با خودم میگم  آیا احساس حقارت میکنن یا نه مثل کبک سرشون رو زیر برف کردن و فکر میکنن که هیچ کسی نمیفهمه اونها معتاد هستن  اصلا شاید فکر میکنن چه ربطی به دیگران داره و.....

آیا اینها هدر دادن منابع نیست آیا ما آزادیم هر طور دلمون خواست زندگی کنیم و به اثر منفی که تو اطرافمون میزاریم بی توجه باشیم ؟؟؟

وااااای خدا تا اخر شب میخوام چکار کنم ؟؟؟؟


نظرات 3 + ارسال نظر
مریم بانو شنبه 12 تیر 1395 ساعت 22:58

صفا بانو شما که هم مادری و هم خونه داری و.... کی میره راه این همه کار که شما بلدی؟؟! خدای اون بنده خدا بزرگه. شاید همون موقع که نگاهش می کردی تو فکر ترک بوده. راستی دیگه آخر شب شد. انشااله که کارات روبراه شده باشه.

عزیزم مادرها همه لبریز از انرژی هستن . بله امیدوارم همینطور که میگی اون به فکر ترک بوده باشه قبول دارم خوبه آدمها رو قضاونت نکنیم . اما من تو این مورد دست خودم نیست چون رخم خورده این بلای خانمان سوزم .....

اوزاخلاردان جمعه 11 تیر 1395 ساعت 21:59

سلام صفا جان

کمی استراحت بکن صفا جان. احساس میکنم که خیلی خسته هستین. اون نگاه به افراد معتاد رو هم چی بگم والله. شما خودتون رو ناراحت نکنین.

مرسی عزیرم، آدم انرژی مثبت محبت پاک و بی آلایشت رو از تو حروف نوشته هات هم میتونه بگیره .
خیلی دوست دارم عزیزم میبوسمت

نیلوفر پنج‌شنبه 10 تیر 1395 ساعت 23:56 http://maloosak.69.mu

سلام با آرزوی ماهی سرشار از برکت و رحمت و عبادت های پذیرفته شده خیلی خوشحال میشم به منم سر بزنین.
98651

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد