من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

گلایه های برادرانه

چند روز قبل تولد برادرم بود و با توجه به اینکه دو سه ماهی بود خونه خریدن و ما به دلیل ملاحظات کرونا خونشون نرفته بودیم با خواهر کوچکم  تصمیم گرفتیم هم برای تبریک تولد و هم تبریک خرید خونه سری بهشون بزنیم . با رعایت همه موازین بهداشتی و فاصله اجتماعی رفتیم و دیداری تازه کردیم و کلی از گذشته ها صحبت کردیم این برادرم آخرین فرزند خانواده پرجمعیت ما هست و در حین صحبتها برادرم از من  انتقاد میکرد که شمابچه های بزرگتر با ایجاد گرفتاری برای خودتون خانواده را هم به دردسر انداختین و باعث شدین کودکی ما هم خراب بشه  اولش که رقتین دنبال جریانات سیاسی و ما فقط اشک و آه  مامان و داشتیم هجوم وقت و بی وقت کمیته  و  زند  ان و.... بعدش هم موضوع ازدواج که با وجود مخالفت خانواده ازدواج کردی و اونهمه مصیبت و ...

خلاصه یک محاکمه اساسی داشتیم من اول سعی کردم با شوخی از موضوع بگذرم ولی نشد و به یک مباحثه جدی  منجر شد و من تا چند روز ذهنم درگیر بود از ادامه دادن به بحث پشیمون بودم  .

آیا به خاطر حفظ آسایش خانواده من نباید دنبال علاقه هام میرفتم آیا از ترس اینکه شاید این تصمیم درست نباشه اصلا میشه تصمیم درستی گرفت ؟

 من معتقدم از ترس اشتباه، هیچ اقدامی نکردن موجب انفعال شدید و بی مسولیتی میشه و من نمیتونم اینطور عمل کنم . مهم این هست که با شجاعت اشتباه رو بپذیریم و به دنبال اصلاح اون باشیم . به هر حال ممکنه علایق ما در تضاد با علایق افراد خانواده باشه باید هر کدوم به دیگری این حق رو بدیم که به علاقه های خودشون برسن . قرار نیست همه مثل هم باشیم . اصلا زیبایی  هستی به همین اختلافها و تضادها هست ....

نظرات 12 + ارسال نظر
محمود دوشنبه 4 اسفند 1399 ساعت 09:23

سلام صفا شاید حق با اوست شایدم نیست . منتهی گیر کردن در گذشته از همه چیز بدتر است . انچه مهم است حال است و آنچه که داریم .نه باز کردن صدوقچه خاطرات و حسرت ها و آرزو ها . برادرتون باید آنچه هست را بپذیرد نه آنکه دنبال کسی بگردد که تا مشکلات را گردن او بگذارد . با این ال اگر عذر خواهی آرومش می کنه بکن . وگرنه انتظار اینکه تو درسن جوانی فکر این روزهای برادرت را می کردی بسیار مسخره است. یک نگاه به جوانهای امروز بکند و بعد قضاوت کند . ما اگر این قدر عاقل و پیشگو بودیم که فلسفه زندگی مسخره می شد

خیلی ممنون بابت نظر جامع و کاملت . من گلایه های اون رو شنیدم و اصلا به دل نگرفتم . خوشبختانه من حتی اگر از کسی دلخور هم بشم بعد خودم رو جای اون میزارم و در نهایت با معیارهای خودم برسی میکنم و در این مورد هم قبول دارم که خانواده تو اون دوران اذیت شده ولی واقعیت این هست که اون مشکلات اجتناب ناپذیر بوده . ومن خیلی جاها هم تمام تلاشم رو کردم که کمکشون کنم و تکیه گاهشون باشم .
زندگی همیشه یک روند نداره هم خوشی داره هم ناخوشی باید دید اطرافیانمون فقط همراه خوشیهامون هستن یا در سختیها هم با ما همراهن اونوقت باید قضاوت کرد .

نسرین پنج‌شنبه 4 دی 1399 ساعت 22:56 https://yakroozeno.blogsky.com/

من داستان زندگیتونو نخوندم و نمی خوام هیچ حرفی در مورد هیچی بزنم. فقط یک نکته را می دونم که اینو از تجربه با گفتگوم با یه رواشناس بهتون پیشنهاد می کنم.
فعالیت شما قابل تحسین بوده و هست چون خیلی ها فقط حرف می زنند اما شما عمل کردین، اما بخاطر اون قسمتی که برادرتون در اون مقطع زمانی زندگی شما لطمه روحی خورده (در هر حدی) حقشه شما فقط یکبار ازش عذرخواهی کنید که باعث ناراحتی روحش شدین.

یاسی دوشنبه 24 آذر 1399 ساعت 11:05 https://jasmin2020.blogsky.com/

سلام صفا جان
من مدتیه وبلاگتون رو میخونم و همیشه تحسینتون میکنم که با توجه به سختیهایی که در زندگی براتون پیش اومده چقدر شجاعانه با مسائل برخورد کردین ..نمونه کامل یک بانوی ایرانی فداکار که خیلی از مسئولیتها رو یک تنه بدوش کشیدین و در این راه از خود گذشتگیهای فراوانی رو متحمل شدین...بنظرم گله گی برادرتون از بیشتر از سر دلسوزی هست و اینکه چرا بخاطر اعتقادتون که مغایر با معیارها و خط مشی سیاسی جامعه ایرانه یه دختر جوان باید مدتی از عمرش رو پشت میله های زندان بگذرونه و ناگزیر به تحمل اثرات و تبعات این مسئله بشه...خوب ما ایرانیها نسبت به خانواده مون محبت و تعصب داریم..خدا میدونه این طفلکی ها چه استرس و زجری رو تحمل کردن توی اون دوران...برادرها ممکنه زیاد بروز ندن ولی توی قلبشون همیشه برای خواهراشون نگرانن...مخصوصا خواهر گلی مثل صفا جان.

قربانت عزیزم شما لطف دارین . بله درسته خانواده خیلی اذیت شدن و من کاملا درکشون میکنم . در مورد برادرها هم که کاملا درست میگین حساسیتشون نسبت به خواهر خیلی زیاده حتی بارها این برادرم به زبون اومده و افسوس خورده که چرا به خاطر اخلاقیات نتونسته با همسر سابقم درگیر بشه و به قول خودش حقش رو کف دستش بزاره

اعظم 46 سه‌شنبه 18 آذر 1399 ساعت 23:34

سلام صفا جان حالتون خوبه؟ با هوای سرد چکار می کنی من سرمایی هستم با اینکه خونه گرمه دیگران کلافه من حتما باید جوراب و روسری سرم باشه
منتظر پست جدیدت هستم شب بخیر

واااای من هم سرمایی هستم شدید .چند روزه میخوام یک پست ناله از سرمای پاییز و زمستون بزارم دلم برای دوستان خواننده وبلاگ میسوزه

مهربانو دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 16:50 http://baranbahari52.blogsky.com/

صفای عزیزم اولا هم رشته ی خودم هستی پس روزت با تاخیر مبارک بعدم من همیشه از نوجوانی نسبت به مسائل سیا/سی حساس بودم و نمیتونستم بیتفاوت از کنارش بگذرم . نمی دونم قبلا هم گفتم یا نه همین که شنیدم پدر مهردخت هم به پیروی از( خواهرش که فعالیت اساسی داشت و سابقه زن/دان داشت)بیشتر برای ازدواج راغب شدم . علت اینکه تو 16 سالگی تصمیم گرفتم از این جریانات دوری کنم این بود که احساس کردم یه مبارز حتما باید خانواده رو فراموش کنه و درواقع بین خانواده و فعالیت یکی رو انتخاب کنه و دیدم نمیتونم از خانواده بگذرم (البته به این قطعیت هم رسیدم که رهبران اندیشه های قدرت طلبانه دارند و اصلا اون چیزی که دنبالش هستند با افکار ما نسبتی نداره) حالا میبینم مهردخت حتی سرسوزن برای این مسائل ارزش قائل نیست و به شدت معتقده فعالیت سی/اسی تو کشورهای جهان سوم کار بیخود و بیهوده اییه و فایده ای جز فنا شدن استعداد ها و نیروهای جوان نداره دوستانش هم همینطورند .
پس ببین چقدر بین نسل ما و نسل جوان تفاوت هست حالا یه سوال ازت دارم
اگر گل پسرهای نازنینت بخوان مبارز باشند و فعالیت اساسی داشته باشند نظرت چیه؟

مرسی عزیزم روز و هفته حسابدار بر شما هم مبارک .
با نظر دخترت تا حدودی موافقم با این صورت که من هم معتقدم مشکل ما بیشتر فرهنگی هست البته برای ارتقا فرهنگ هم باید برنامه ریزیهای در سطح کلان وجود داشته باشه یعنی اصلاحات فرهنگی و سیاسی لازم و ملزوم یکدیگه هستن
اما در مورد سوال آخرت، جوابش آسون نیست اگر دغدغه های اجتماعی داشته باشن سعی میکنم به نظراتشون احترام بزارم ولی قطعا همیشه نگران خواهم بود که آیا تصمیمشون درست هست یا نه؟ حتی در صورتیکه باهاشون موافق نباشم قطعا بحث و جدلهای اساسی خواهیم داشت .

رهگذر یکشنبه 16 آذر 1399 ساعت 10:09

با درود
بعد مدتها یک دور همی قرار نبود با بحث پیرامون مسائل چهل سال پیش اوقات تلخ شود
بحران سیاسی بالاخره دامن خیلی ها را گرفت
یک عده زندان رفتند یک عده ترور شدند یک عده اعدام شدند یک عده هم فراری و یک عده هم پای عقاید سالم و یا ناسالم خود پافشاری می کنند
بین اینها بیشتر دلم به حال آن عده ای می سوزد که زندگی خود را پای عقاید خام تباه کردند
مثلا همین کسانی که در عراق بودند و یا االان در آلبانی هستند نه همسری نه فرزند و نه ارتباطی با عزیزان خود

کاملا باهاتون موافقم دلم برای کسانی میسوزه که با صداقت تمام عمر و جوونیشون رو گذاشتن و توسط رهبرانشون بازی خوردن ، اونهایی که از هر دو طرف جونشون رو پای این عقاید گذاشتن . امیدوارم باتوجه به نیتهای پاکی که این افراد داشتن در دنیای دیگر به آرامش رسیده باشن .

اعظم 46 شنبه 15 آذر 1399 ساعت 13:27

صفا جان روز حسابدار رو بهتون تبریک میگم

با آرزوی موفقیت وسلامتی وشادکامی برا شما دوست عزیز

ممنون عزیزم سلامت باشید . من هم آرزو میکنم تنتون سالم ، دلتون خوش و لبتون خندون باشه و در کنار خانواده به همه آرزوهاتون برسید.

سمیرا شنبه 15 آذر 1399 ساعت 11:36

به نظر من این مشکلات به دلیل اختلاف سنی زیاد بین بچه پیش میاد
مشکلات شما خیلی طبیعی بوده بالاخره شما توسن جوانی و نوجوانی بودید که تازه اونا به دنیا اومدن
مشکلات خانوادگی هم ممکنه برای هر کسی پیش بیاد و طبیعیه ولی این مشکلات برای بچه ها خیلی سخته تحملش و شما تقصیری نداشتید

بسیار عالی ممنون بله از این زاویه باید به موضوع نگاه کرد.

اعظم 46 پنج‌شنبه 13 آذر 1399 ساعت 13:32

صفا جان کمک به اعضای خانوادت ودیگران نشون میده چه قلب مهربونی داری خوش به حال اطرافیانت یه خانم فعال وکاردان باهوش اهل معاشرت توانمند ومهربون کنارشونه
هرکمکی به دیگران می کنیم خداود متعال جای دیگه ای دستمون رو می گیره خدا پشت وپناه خودت وبچه هات باشه عزیزم

ممنون عزیزم .البته من هیچوقت فراموش نمیکنم که رهاییم از مشکلات رو مدیون کمک خانواده هستم و همیشه آرزوم بوده که بتونم من هم کمک و پشتیبانشون باشم.
با قسمت آخر صحبتهاتون کاملا موافقم هیچ عمل و نیتی از دید خداوند پنهان نمی مونه .
قطعا نتیجه اعمالمون به خودمون برمیگرده.
من باور دارم که :
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا

خودیافته دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 22:09

من کاملا در جریان شخصیت شما و تفاوتش با خواهرم هستم. میدونین که یک جورایی مریدت هستم.شما کجا و اون کجا.... اما باجی‌جان ضربه‌هایی که ما تو کودکی میخوریم تو گوشت و پوست و خونمون اثر میگذاره. نخواستم شما ناراحت بشی فقط خواستم بگم حس برادرت رو درک میکنم. راستش من با تنشهای سیاسی تو خانواده‌های ایرانی کلا مخالفم. دست و پا زدن عبث میدونم..‌‌..

بله عزیزم با ین حرفت کاملا موافق هستم که ضربه های دوران کودکی بسیار عمیق هستن و تقریبا جبران ناپذیرن . حرفهای برادرم خود من رو هم خیلی تو فکر برد .البته من هم برای جبران اون مشکلاتی که برای خانواده پیش اومده و تو اون شرایط تمام و کمال از من حمایت کردن همیشه سعی کردم تکیه گاهی محکم برای خواهر و برادرهای کوچکترباشم و از هیچ کمکی بهشون دریغ نکنم .

اعظم 46 شنبه 8 آذر 1399 ساعت 19:51

سلام صحبت شما از دید شما کاملا درسته اما تا زمانی که رو زندگی دیگران تاثیر نداشته باشه از اونجایکه اعضای یه خانواده مثل زنجیر به هم وصل هستند ِ(هرچند از نظر جسمی دور باشند)شادی اونا شادی همه غمشون برا همه ست قطعا هرکدوم از اعضای خانواده تصمیم نابجایی بگیرند سایر اعضای خانواده اگه نتوانند هم کمک کنند از نظر روحی غمگین می شن یه تصمیم نابجا چند نسل رو درگیر می کنه بازم خدا رو شکر که بچه ها پیش شما هستند وبه اعتیاد وانحراف کشیده نشدند .
البته خوبی ها رو نباید فراموش کرد برادرتون شاید یادش رفته الطافی که بهش کردید گاهی یاد آوری اونا بدنیست

البته من اصلا اهل یادآوری نیستم چون هیچوقت انتظار تشکر و قدردانی ندارم .به نوعی اگر کاری میکنم اون رو وظیفه خودم میدونم .و حتی اگر بر اثر رودربایستی انجام میدم دیگه مشکل خودم هست .

خودیافته جمعه 7 آذر 1399 ساعت 19:49

سلام باجی‌جان
این مبحث ماجراجویی فرزندان اول همیشه برای من موضوع چالش‌برانگیز بوده. خواهر بزرگتر من مثلا درسخوان نبود. همیشه با پدرم سر نحوه پوشش و رفتار مشکل داشت. خونه ما همیشه به خاطر رفتار لاقید خواهرم دعوا بود. بعدها ازدواجی کرد که خیلی مشکلات برای خودش و ما بوجود آورد. ازدواج کرد که از خونه و شرایطش راحت بشه اما مشکلات ازدواجش دامنگیر همه شد. همیشه خدا یه ضربه‌ای ازش خوردیم. از خودش و تصمیمات مریضش. شاید ازین حرف من خوشت نیاد اما من برادرتون رو درک میکنم.

خوب مورد من با موردی که شما از خواهرت تعرف میکنی خیلی فرق داره برادرم خیلی غیر منصفانه قضاوت میکرد درسته من گرفتاریهایی داشتم و به تبع اون مشکلاتی برای خانواده ایجاد شده بود اما من از سر خودخواهی اینکار رو نکرده بودم من با هدف کمک به مردم و به قصد فداکاری برای دیگران قدم در این راه گذاشته بودم و این خیلی فرق میکنه با کسی که میخواد از دیگران برای رسیدن به اهدافش نردبان درست کنه . ضمنا اون فراموش کرده بود که بعدها خیلی جاها با کمک مادی و معنوی من خواهر و برادرهای کوچکتر من تونسته بودن در درس و کارشون موفق بشن . متاسفانه همیشه بچه های کوچکتر بچه های بزرگتر رو به جای پدر و مادرشون میبینن و انتظار بیش از حد از اونها دارن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد