من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

مشغله فکری زیاد هفته گذشته

هفته گذشته هفته بسیار پر استرسی بود . 

یک روز پسر کوچکم زنگ زد که یک بچه گربه زخمی پیدا کرده و با پسر بزرگم هماهنگ کردن که ببرنش دامپزشک و از من خواست  باکس گربه رو ببرم پایین .

باکس تو انباری بود و دیدم یک بچه گربه مریض رو گرفته که نصف فکش از بین رفته و میگفت باید ببریمش دکتر . گذاشتیم تو باکس و منتظر شدیم تا پسر بزرگم از کار برگرده . وو وقتی اون اومد با عجله  گربه رو برد دامپزشک و اونجا زخم گربه رو شستشو کرده بودن و سرم زده بودن و حدود 500 تومن هم هزینه کرده بودن و بعد آوردن گذاشتن تو انباری   چنین مواقعی که گربه رو فقط برای درمان میارن همونجا تو انباری نگه میدارن و رسیدگی میکنن و بعد از بهبودی رهاش میکنن و تا به حال سه تا بچه گربه مریض و زخمی رو  همینطوری نگهداری و درمان کردن و بعد هم رها کردن .

یکی دو روز پشت سرهم میبردنش دامپزشکی و هر روز برای تزریق و شست و شو صدو خورده ای هزینه میکردن که گفتمدیگه  نیازی نیست من خودم سرمش رو میزنم و شست و شوی زخم رو خودمون انجام میدیم و یک هفته ای این کار رو کردیم روز آخر صبح که برای رسیدگی به بچه گربه رفتم پایین سرمش نمیرفت فقط براش غذا گذاشتم و داروهاش رو تو غذاش ریختم و موقع بیرون اومدن دوید که بیاد بیرون و به نظر میومد حالش خوبه .عصر که پسرم رفت پایین برای دادن غذاش اومد بالا و گفت گربه اصلا تکون نمیخوره رفتم پایین هنوز جون داشت ولی همینطوری بی حال افتاده بو د رو  زمین  پسر بزرگم از راه رسید و سریع برداشتیم بردیم دامپزشکی و اونجا گفتن احتمالا کلیه اش از کار افتاده و دو باره سرم زدن و توی دستگاه نگهش داشتن و پسرم من رو رسوند خونه گفت احتمالا کار طول میکشه و خودش برگشت و بعد از  دو ساعت با نگرانی زنگ زد که کلی سرم رفته و اینها منتظرن دفع ادار داشته باشه اما هیچ خبری نیست گفتم پس کلیه اش از کار افتاده و بعد از یک ساعت برگشت در حالیکه بینهایت ناراحت بود و بغض کرده بود . به گربه آمپول بیهوشی قوی زده بودن که راحت بمیره و قرار شد فردا دفنش کنیم .  روز بعد به پسر کوچکم گفتم در باغچه  حیاط گودالی کند و با احترام دفنش کردیم . 

این یک هفته کلی خستگی و استرس داشتیم و اون شب تا قبل از دفن هر سه تامون حالمون گرفته بود و بعد از دفن به پسرم میگفتم انگار باری از روی دوشم برداشته شده و اون میگفت که او هم همین احساس رو داره  گفتم در باره انسان هم همینطوره وقتی کسی فوت میکنه تا زمانیکه خاکسپاری انجام نشده بازماندگان به شدت بی قرار هستن اما بعد از دفن گویی فرد به مقصد نهایی رسیده بازمانده ها آرامش پیدا میکنن و به همین خاطر هست که میگن خاک سرد هست ...

هیچوقت به مرگ به عنوان یک پایان کامل نگاه نکردم گویی مرگ پایان یک مرحله و شروع مرحله جدیدی از رشد و تکامل موجودات  هست...

براتون زندگی سرشار از تجربه های خوب آرزو میکنم....



نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم 46 چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 00:37

سلام چه پسرای مهربونی این کا رشون قطعاهم اجر این دنیایی داره هم اجر اخروی
ومصداق شعر تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

ممنون خدا بچه های شما رو هم حفظ کنه

رهگذر سه‌شنبه 4 آذر 1399 ساعت 09:09

با درود
جالب بود
یعنی این همه هزینه برای نجات یک بچه گربه !
یک بار از جاده قدیم کرج یک سگی را آنطور اتوبان ماشین زد
خودش را به زحمت به این ور رساند
و یک خودرو سریع ایستاده و به کمک سگ رفت
برایم جالب بود

بله و من هم مخالفتی با این هزینه ها ندارم اینها یک حس انسانی با ارزش هست . و حتی پیشنهاد میکنم با توجه به علاقشون یک مرکز حمایت از حیوانات بزنن ولی میگن خیلی هزینه داره و نمیتونن از عهده اون بربیان

مبین ابراهیمی دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 15:48 https://hanis.shop/

سلام و خسته نباشید میگم بهتون مطلابتون زیباست واقعا ...اگه میشه به سایت من هم یه سری بزنید ممنون میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد