زندگی با تمام فراز و نشیبش در حال جریان هست و ما در حال تطبیق دادن خودمون با شرایط جدید کرونایی هستیم . روابط محدود شده حتی خواهر و برادرها سعی میکنیم دور هم جمع نشیم و دورادور جویای احوال هم هستیم و این خیلی باعث افسردگی و نگرانی همه شده زندگی به شکل سختی بدون هیجان و یکنواخت شده و هر روز مشکلات بیشتر میشه دیدن مشکلات و روند افزایشی شدید اون موجب یاس و ناامیدی میشه و باید با این هجوم یاس مقابله کرد . من هنوز دفتر میرم و کارهام رو دارم گاهی اینقدر افسردگی غلبه میکنه که به خودم میگم ولش کن جمع کن کار دفتر رو و با همون حقوق بازنشستگی امورات رو بگذرون . و گاه میگم شاید عادت به کار منظم کارمندی دارم و این نوع کار که اون دیسیپلین رو نداره و درآمدش هم مرتب نیست از کار دلزده کرده من رو ....
راستی دوستان پیشنهادتون برای غلبه بر کسالت این روزها چی هست ؟
یه کار هنری رو شروع کن.باور کن در لحظه های سخت فقط هنر میتونه نجاتمون بده.
بله هنر عالیه . باید ببینم چه میشه چند سال پیش تصمیم گرفتم سنتور نوازی رو یاد بگیرم یک دوره کوتاه هم کلاس رفتم و حالا سنتور گوشه اطاق مونده و گاه به یادگیری اون فکر میکنم ولی واقعیت اینه که من به فعالیتهای اجتماعی بیشتر علاقمند هستم .
گزینه های مختلف تو ذهنم هست تا چه پیش آید .
به نظرم برید تو همون روستای مورد علاقه تون تا بتونید یکم آرامش داشته باشید و تجربه های ناب مثل نگهداری از مرغ و خروس من که خیلی دوست دارم ... حقوق بازنشستگی هم بد نیست
خدا رو شکر بچه هاتون هم که دیگه بزرگ شدن
اتفاقا به این موضوع خیلی فکر میکنم اما نگرانی اصلیم در مورد بچه ها هست. آیا اشکالی نداره من برم و اونها رو بذارم به حال خودشون ؟ هر چند به نظر خنده دار میاد این نگرانی مثلا اگر اونها تصمیم بگیرن مستقل باشن از نظر من اشکالی نداره و حتی خوبه اما من اگر بخوام برم و اونها رو تنها بذارم احساس خوبی ندارم !!!!!
سلام عزیز دلم .. میدونم واقعا هم خسته کننده و بد شده
من چون عاشق آشپزیم یعالمه چیزای عالی و باحال درست کردم .
سلام عزیزم . آره خبر دارم . میبینم کارهاتو با سلیقه و اشتها برانگیز