از دفتر دارم برمیگردم ، ، میشینم تو تاکسی دو نفر قبل از من تو تاکسی هستن ومن خوشحال از اینکه خیلی منتظر نمی مونم سوار تاکسی شدم اون دو نفر هر دو سرشون تو گوشیهاشونه از پنجره تاکسی به پیاده رو نگاه میکنم یک خانم در حال راه رفتن داره توگوشیش رو نگاه میکنه و چیزی مینویسه . با خودم میگم موبایل دیگه جزء لاینفک و مهم زندگیهامون شده . به این فکر میکنم که حتما زمانی هم تلویزیون و برق و ... همینطور بوده .به گذشته های دور فکر میکنم زمانی که هنوز تلویزیون نداشتیم (خانواده ما به دلیل تعصبات مذهبی پدرم جزو معدود خانواده هایی بود که تلویزیون خیلی دیر به خانه هاشون راه پیدا کرد .خانواده ما بعد از انقلاب و با آسودگی خیال پدرم از بدآموزی تلویزیون موفق با تماشای برنامه های تلویزیون شدن ) . خلاصه تو تاکسی در فکر این بودم که ما اون وقتها با نبود تلویزیون روزهامون رو چگونه به شب میرسوندیم و چطور حوصله مون سر نمیرفت و الان تصور یک ساعت بدون اینترنت برامون غیرممکن هست با این فکر یکی یکی کارهای اون روزها به یادم میومد :
- کمک به مادر درکارهای خانه بخصوص حساسیت مادر در صبح زود بیدار شدن و شستن حیاط و آب دادن به گلها و باغچه حیاط . کارهایی که الان با زندگی آپارتمانی اصلا موضوعیت پیدا نمیکنه ،
-گوش دادن به برنامه های رادیو - صبح جمعه باشما، داستان شب رادیو - چرخیدن در امواج مختلف رادیو برای پیدا کردن برنامه های دلخواه ،گوش دادن آهنگها از رادیو ، من عاشق آهنگهای داریوش و گوگوش بودم .
-خواندن کتاب و مجله ،مجله جوانان ، رمانهای عشقی و پلیسی ،مجموعه کتابهای دکتر شریعتی
-دورهمی و مهمانی های روزهای جمعه که با وجود نداشتن اتومبیل شخصی ،خانواده ها با استفاده از وسایل نقلیه عمومی به خانه اقوام میرفتن اما حالا این رفت و آمدها چقدر کم شدن ....
شما چه خاطراتی از دوران قبل از موبایل دارین ؟
سلام
خاطرات که خیلی دارم
از حیدر صارمی و برنامه جانی دالر
سه شنبه ها گفتگو با زندانیان در قالب نمایش با اجرای رامین فرزاد
تلویزیوننبود ولی سینماچرا
البته قیچی سانسورچی ها هم در کنارش
فکر کنم از سال پنجاه دیگهفیلمسانسورشده ای نبود یعنی آزادی را به سینما ارزانی کردند
پارکنبود ولی بوستان فراوانکهبعدازظهر ها محل لم دادن خانواده ها روی سبزه ها بود
سرما بودبرف بود بارانبهاری
چیزهای که الان فقط در فیلم ها می شود دید
دخترها هفده هژده ساله اصلا نبودند
پسر بالای بیست و دوساله همبیکارنبود
سی ساله ها صاحب خونهبودند
ماشین هم نایاب بود
درعوض فاصله ی خانه ها یک کوچه پایین تر یا دو کوچه بالاتر بود
عشق ها بین پسر و دختر خانواده بود
زن و مرد بالا پنجاه سال نتیجه ی خود را می دیدند
چهروزگارخوبی بوددیروز
چقدر قشنگ توصیف کردین عااااالی بود.
یاد خاطرات کذشته افتادم اون دوران با اقوام قرار میذاشتیم همه تو پارک شهر جمع میشدیم خانواده ها هر کدوم از یک طرف شهر میومون . خود ما سوار اتوبوسهای دوطبقه میشدیم و میرفتیم پارک شهر .
من درشکه ها رو هم به یاد دارم .
نسل ما نسل نوستالژی است .در قرنی هستیم که تغییرات زندگی آنچنان با سرعت است که هر پدیده ی نو ظهوری قبل از درک کاملش توسط بشر تاریخ انقراضش می رسد .اگر انقلاب را هم به این روزگار پر حادثه اضافه کنیم چه می شود.ما در تماشا ی آنها ،نسل مبهوتیم .من دیوار های سه خشتی یاد می دهم . پای چراغ های توری و شمع وقتی برق میرفت مشق مینوشتم . من تشییع شهدای جنگ را یاد می دهم . گوینده مسابقه کشتی می گفت کشتیگیری که زانوبند دارد نیم تنه آبی دارد. تا ما یادمان باشد حتما جایی بعضی ها تلویزیون رنگی دارند .من در کودکی مخفیانه ویدئو حمل می کردم چون این کار برای برادر های بزرگترم خطرناک بود. کمیته همه کاره بود .تعریف زن برای من فقط مادری فداکار بود.و . . .
نمونه های خیلی جامع و کاملی از تغییرات رو بیان کردین . کاملا باهاتون موافقم که تغییرات بسیار سریع هستند و گاهی تا درک کامل اون تغییر تاریخ مصرفشون منقضی میشه .
ببخشید من اصلا اصلا اعتقاد ندارم که اون زمان مهارت های اجتماعی بالا بوده ... اگر که آره ؛ پس کارنامه سیاه اون نسل و نسل قبلی چی میگه؟؟؟ همه ش ادعا ک مدعا و عقده ...
نسل الان ؛ حداقل ؛ حُسن ش اینه که رو راسته و ادعای شرف نداره ... ولی اون نسل : اگر مذهبی بوده ، غیر مذهبی ها رو نجس دونسته !! و لایق سرزنش و مرگ ! اگر سیا . سی بوده ؛ خودس رک عقل کل و بقیه را احمق !!! ... ولی این نسل حاضر؛ حد اقل ؛ نه خودش رو عقل کل می دونه ! نه پاک و منزه !!! نه قهرمان!!
بالا بودن مهارت اجتماعی به معنی درست بودن همه عقاید و رفتارها نیست . اینکه در گذشته تشریفات کم بود و ارتباطات بیشتر بود چه ارتباطی به عقاید مذهبی آدمها و یا عقاید سیاسی اونها داره ؟ فکر کنم شما مطلب رو درست برداشت نکردید .
صفا جون من نمیدونم اون وقتا که گوشی های همراه نبود مردم چطوری با هم قرار میذاشتن !! من به لطف همین گوشی های هوشمندمون کلی مدارک پزشکی برای جراح های مختلف ارسال کردم و بجای اینکه دونه دونه تو ترافیک به جراح مراحعه کنم ، مشاوره م رو گرفتم . ولی از خاطرات دوران قدیم این بود که ما دخترا خیلی کارهای دستی انجام می دادیم .آشپزی . شیرینی پزی، گلدوزی ، قلاب بافی و بافتنی و خیاطی و شمع سازی و خیلی چیزای دیگه و یکعالمه کتاب که می خوندیم و ...
پسر ها هم به نوع دیگه ای وقتشون رو با نجاری و کارهای برقی و.. می گذروندن کلا مهارت های اجتماعیمون نسبت به بچه های الان بالاتر بود .
انگار واقعا نمیشه تو این دنیا تا یه چیزایی رو از دست ندیم ، چیزی بدست بیاریم
واااای آره کارهای دستی یادم رفته بود من بافتنی و قلاب بافیم عالی بودبرای روی پشتی و روی طاقچه سرویسهای ابریشمی میبافتم و برای برادر کوچکم یک سرهمی خیلی شیک بافته بودم .
بله اون موقع مهارتهای اجتماعی بالاتر بود ....