من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

عصر جمعه متفاوت

الان تو پارک هستم پسر خواهرم رو آوردم  اینجا بازی کنه یک گروه از بچه ها دارن فوتبال بازی میکنن پدرهاشون هم ردیف کنار زمین نشستن و  دارن داوری میکنن . به حال این پدرها غبطه میخورم . سالها بعد که این بچه ها بزرگ میشن این پدرها بازنشسته شدن و مثل من حوصله شون سر خواهد رفت ....


نظرات 3 + ارسال نظر
مریم بانو سه‌شنبه 19 شهریور 1398 ساعت 00:15

خوب صفا جان زودتر بومگردی را شروع کن. حوصلت جدی جدی سر میره ها. راستی فکر کنم کامنت من برای پست قبلی به نام مهر بانو خانم ثبت شد. عذرخواهی

انشااله که زودتر از تردید رها بشم و بتونم تصمیم نهایی رو بگیرم .

مرمر چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 16:54 http://Www.nwlifstyl.blogfa.com


دیدن بچه ها به آدم شور زندگی میده

واقعا همینطوره

مهربانو شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 10:54 http://baranbahari52.blogsky.com/

چه خوبه الان بچه ها رو همراهی می کنند تا سالهای بعد هم بچه ها جزو خاطرات قشنگشون باشه هم خود پدر ها

بله خیلی خوب بود هم بچه ها لذت میبردن هم پدرها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد