من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

شبانه روز پر از استرس

پسر کوچک من که امسال دانشگاه اراک قبول شده متاسفانه بیش از حد به بازیهای اینترنتی و گیم نت وابسته هست و آخر هر هفته  از اراک میاد خونه و  با توجه به قبولی در دانشگاه و افزایش پول توجیبی متاسفانه شرط بندیش در بازیها با مبالغی بالاتر از قبل شده و حالا تو این هفته با ناراحتی میگفت که پول کم آورده و از من میخواست که بدهی اون رو پرداخت کنم تا اون با آرامش بتونه به درسهاش برسه و من که از این کارهای اون به شدت عصبانی بودم قبول نکردم و گفتم فقط پول توجیبی رو بهش میدم و اون باید با صرفه جویی و ماندن در خوابگاه و ندادن هزینه رفت و آمد این بدهی را به مرور پرداخت کند و دیگر حتی برای بازی و سرگرمی به گیم نت نرود . پسرم از این برخورد دلخور شده و  هفته گذشته رو  دانشگاه نرفت اما همچنان برنامه کلوپ گیم نت رو داشت و آخر شب خونه میومد  شب چهارشنبه قبل بعد از دیر کردن مجدد که ساعت 12 شب به خونه اومد جرو بحث تندی باهاش داشتم و گفتم اگر نمیتونه گیم نت رو کنار بزاره از خونه بره و اون لباسش رو پوشید و رفت ....

من ناباورانه ناظر رفتن اون بودم و پسر بزرگم هم هیچ عکس العملی نشون نداد بهش گفتم برو دنبالش ببین کجا میره و اون قبول نکرد گفت نگران نباش هوا سرده برمیگرده ...

بعد از یکی دوساعت از نگرانی داشتم سکته میکردم اگر اتفاقی براش میفتاد من چه میکردم نمیدونستم چکار کنم به پسر بزرگم گفتم زنگ بزنه ببینه کجاست قبول نکرد بعد از ساعتی خودم زنگ زدم و گفتم که :از خدا خواسته دوباره رفتی گیم نت و اون گفت نه گیم نت نرفته و من گوشی رو قطع کردم با این تلفن اعصابم کمی آروم شد احساس کردم جاش امنه و خوابیدم ناگهان با فریادهای پسر بزرگم بیدار شدم که به من میگفت چطور میتونی بخوابی ؟ چرابیرونش میکنی و بعد بهش زنگ میزنی و بعد هم راحت میخوابی میگفت که از عصیانیت و تپش قلب نتونسته بخوابه و....

من جوابی براش نداشتم عصبانیت و نگرانیش برام قابل درک بوددر جواب  فقط گفتم من زنگ زدم که چرا دوباره رفته گیم نت زنگ نزدم که عذرخواهی کنم ...

شب رو سپری کردیم و صبح هم سرکار نرفتم و دوباره صبح حدود ساعت هشت و نیم بهش زنگ زدم خواب بود گفتم بیاد ببینم برنامش چی هست و اون گفت که خونه دوستش هست و حالا همه خوابن و نمیتونه بیاد و ...

من دیگه بهش زنگ نزدم اما از نگرانی عین مار زخم خورده به خودم می پیچیدم چرا اینطور شده بود من که زندگیم رو به پای بچه ها ریخته بودم و همیشه حواسم بود که از نظر تربیتی اصولی رفتار کنم ولی حالا به بن بست رسیده بودم آینده برام تیره و تار بود .... یاد روزهایی می افتادم که تو همین سن و سال من به دنبال اعتقاداتم از خونه زدم بیرون و پدر و مادرم بالاجبار تسلیم شدن و تازه میفهیمدم که اونها چه کشیده بودن اون هم  زمانیکه هیچکدوم از این امکانات ارتباطی هم وجود نداشت . کاش الان پدر و مادرم بودن و من بابت همه اون اذیتها ازشون حلالیت میخواستم و ازشون میخواستم مفصل درمورد اون نگرانیها و اضطرابها حرف بزنن .... قطعا اون روزها پدر و مادرم چند سال پیرتر شده بودن  

تا ظهر صبر کردم خبری نشد به برادرم زنگ زدم و موضوع رو باهاش درمیون گذاشتم میگفت باید بهش سخت بگیری و اون رو ببری اصفهان تحویل باباش بدی و بگی تا حالا من نگهش داشتم از این به بعد با شما ...  و من اصلا با این فکر موافق نبودم ازش خواستم که فقط زنگ بزنه بپرسه چی شده و چرا از خونه رفته وکاری بکنه که بیاد خونه . زنگ زده بود و باهاش صحبت کرده بود بعد از ظهر پسرم اومده بود خونه . شب که از دفتر اومدم سر راه برادرم رو دیدم که از خونه ما برمیگشت  با پسرم صحبت کرده بود .

کمی بعد از اینکه رسیدم خونه خیلی کوتاه با پسرم حرف زدم و فقط گله کردم که آیا این پاسخ زحماتی هست که من کشیدم و آیا قبلا بهش اخطار نداده بودم که این راه سرانجامی جز پشیمونی نداره و تاکید کردم که باید بدهیش رو خودش به مرور پرداخت کنه گیم نت رو هم به مرور کم کنه و به هیچ عنوان شرطی بازی نکنه و اون قبول کرد و این هفته هم راهی اراک شد  ....

با یادآوری اون شبانه روز در عین حالیکه اشکم سرازیر میشه در حالت دوگانه ای قرار میگیرم آیا بک جوان بیست ساله رو باید کنترل کرد یا باید به انتخابش احترام گذاشته و اجازه بدیم خودش تجربه کنه و راه صحیح رو پیدا کنه ..

آرزو میکنم این شبانه روزی که برمن گذشت بر ای هیچ انسانی پیش نیاد .....

نظرات 4 + ارسال نظر
رضا دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 23:05 http://badalijatiha.ir

عجب
امان از دست گیم نت ها و معتادی به بازی های رایانه ای !!!!!!!!!!!!!!!!! کم کم باید گیم نت رو کم کنه

مریم بانو شنبه 17 آذر 1397 ساعت 00:13

صفا جان کاملا درک میکنم چقدر اذیت شدی. یک تجربه مشابه داشتم. من خودم به طور قطع فکر میکنم بچه ها اتفاقا بعد از نوجوانی یعنی دقیقا تو سن آقا پسر گل شما نیاز به کنترل بیشتری دارند. مطمینا یکی دو سال دیگه خودشون این نوع سرگرمی ها را کنار میگذارند. اما باید مراقبشان بود که به سلامت از این مرحله عبور کنند. مراقبت هم همیشه به یک کنترل کوچک نیاز داره.
ببخشید صفا جان اگر بی اجازه نظر میدهم.

ممنون عزیزم از اینکه نظرت رو اعلام میکنی خیلی خوشحالم اتفاقا من هم به قصد دریافت نظرات و همفکری دوستان عزیزی چون شما این مطالب رو مینویسم

محمود جمعه 16 آذر 1397 ساعت 08:55

جوانهای امروز را با جووونیهای قدیم مقایسه نکن.الان پسر تو نسبت به هم نسلهاش رفتارش عادیه
انشالا که همه چیز ختم به خیر میشه . فقط یه نصیحتی فضولانه می کنم .باهاش خوب برخورد کن اما از موضع منطقیت کوتاه نیا .اون پول را خرد خرد از پول هفتگیش کم کن تا تموم بشه . اگه کوتاه بیای یعنی خودت هم قبول کردی رفتارت منطقی نبوده .زیاده فوضولی نمیکنم

خیلی ممنون از توجهتون . قطعا کوتاه نمیام ولی فعلا تصمیم ندارم بدهیش رو بدم و کم کم ازش کم کنم . با توجه به اینکه قبلا یکی دو بار این کار را کردم تصمیم گرفتم اینبار خودش با صرفه جویی بتونه برنامه ریزی کنه و بدهیش رو بده باید کمی هم تحت فشار باشه تا روشش رو عوض کنه. ولی باز رو پیشنهادتون فکر میکنم.

حبیب پنج‌شنبه 15 آذر 1397 ساعت 11:23 http://zendegij9.blogfa.com

دردسر زیادی داشتیا!
سر بزن

ممنون از حضورتون. حتما به وبلاکتون سر میزنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد