من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

غرق در کار

این روزها چنان غرق کار هستم که گاه خودم رو هم فراموش میکنم و فقط گاهی هنگام بالا رفتن از پله ای یا هنگام برخواستن از روی صندلی با درد کمر میفهمم که منی وجود دارد که از یادش برده ام دلم برای خواندن و نوشتن و بخصوص نوشتن تنگ شده برای خواندن باژ مسیر نیم ساعته رفت و برگشت به شرکت و در سرویس فرصتی دست میدهد برای خواندن کانالهای تلگرامی. 

عاشق نوشته های احسان محمدی هستم دوست دارم رو در رو ببینمش سر تعظیمی در مقابلش فرود آورم و بگویم:

جانا سخن از زبان ما میگویی.

یا بگم :

آقا واقعا دمت گرم..

نظرات 2 + ارسال نظر
مهربانو چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت 09:10 http://baranbahari52.blogsky.com/

احسان محمدی دوست نازنینیه که میشه به وجودش افتخار کرد .
صفای جان این فراموش کردن های خود عواقب داره . یه جایی بدن با ی صدای بلند صدات میکنه ، اعتراض میکنه و میگه منو ببین خیلی ازم غافل شدی . اونوقت مجبوری ببینیش و تیمارش کنی . نذار کار به این اعتراض برسه عزیزم

کاملا درست میگی عزیزم . حالا دیگه هر از گاهی بدنم صداش درمیاد .اما من تو خورد و خوراک خیلی مراقب بدنم هستم . اخیرا هم سعی میکنم نرمش رو فراموش نکنم . فقط باید به برنامه های تفریحی هم فکر کنم و وقت بزارم . سالی یکی دو بار هست ولی خوب این کم هست .

باران چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت 08:38

دست نوشته قشنگی بود
خوب شد دوباره وبلاگتونو پیدا کردم
من همونم ک گفتم وبلاگتونو اشتباهی خوندم

خوش اومدی عزیزم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد