من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

هفته گذشته و دزدیده شدن ماشینم

الان یک هفته هست درگیر ماجرای دزدیده شدن ماشینم هستم .

شنبه شب کوروش زنگ زد که مامام من دیر میام و من پرسیم دیر میام یعنی چه فردا مگر سرکار نمیری ؟ و اون جواب داد که مامان ماشین رو دزدیدن قلبم وایساد اما خونسردیمو حفظ کردم پرسیدم کجا ؟ گفت کوچه .... به دو نفر مشکوک بودم زنگ زدم پلیس و اومده اونها رو برده و الان منتظر دوستم هستم تا با هم بریم کلانتری و شروع کرد به گریه که مامان من دیگه به ماشین دست نمیزنم و من فریاد زدم که تو دیگه گیم نت نرو دیگه  از رفتارهای بچه گانت دست  بردار .....

جریان از این قرار بود که اون روز با ماشین رفت سرکار و عصر بعد ار برگشتن از سرکار میره گیم نت و ماشین رو تو کوچه مجاور گیم نت پارک میکنه و موقع خارج شدن از ماشین با دو تا از بچه های گیم نت رو برو میشه و سلام و علیکی میکنه و میره گیم نت و مطابق روال همیشه سوییچ و مدارک رو میراره تو کشو دخل گیم نت و مشغول بازی میشه و دو ساعت بعد موقعی که میخواسته برگرده میبینه سوییچ و مدارک نیست و سراسیمه میدو بیرون و میبینه ماشین رو بردن برمیگرده و با صاحب گیم نت فیلم دوربین مداربسته رو چک میکنن و زنگ میزنن به پلیس و با توجه به فیلم متوجه میشن همون دونفری رو که تو کوچه دیده بوده با همدستی دو نفر دیگه ماشین رو دزدیدن یکی از اونها که برای اولین بار اومده گیم نت با همکاری سه نفر دیگه  از دقایقی که صاحب گیم نت سر دخل نبوده استفاده کرده و سوییچ و مدارک رو برداشته و ماشین رو میبرن صاحب گیم نت زنگ میزنه و اون دو نفر رو با ترفندی میکشونه گیم نت و پلیس اونها رو دستگیر میکنه .

بعد از تلفن کوروش زنگ زدم به برادرم و به کوروش هم که با ماشین دوستش رفته بود کلانتری گفتم  بیاد دنبالم و سند ماشین رو برداشتم و با اونها رفتم کلانتری تو ماشین هم حسابی به کوروش بابت سهل انگاریهاش توپیدم و اون سکوت کرد .

رسیدم کلانتری میبینم متهمین رو با گرفتن تعهد آزاد کردن و در مقابل اعتراض من میگن اونها میگفتن سارق رو نمیشناسن و چون سارق اصلی کسی دیگه هست  ما اونها رو نمیتونیم نگه داریم ازشون تعهد گرفیم فردا برای بازجویی بیان و من بهشون اعتراض کردم که از دستتون شکایت میکنم الان اونها سر فرصت  ماشین رو لخت میکنن و.... دیگه اعتراضها فایده ای نداره میگن تعهد دادن فردا باید اینجا باشن ...

برگشتیم خونه و روز بعد رفتیم خوشبختانه هر سه نفر اومده بودن و ادعا میکردن نفر چهارم که رفته سر دخل رو نمیشناسن اما پلیس با دیدن فیلم اونها رو روانه بازداشتگاه کرد و اونها بعد از یکی دو روز اعتراف به همدستی در دزدی کردن . روز بعد هم شب از یک کلانتری دیگه زنگ زدن که ماشین در منطقه ای خلوت در کنار یک پارک پیدا شده در حالیکه خیلی از قطعاتش رو بردن و الان یک هفته هست که من و کوروش یک پامون آگاهیه و پای دیگرمون دادسرا ...

نظرات 3 + ارسال نظر
مهربانو سه‌شنبه 25 آبان 1395 ساعت 13:10 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام صفا جان متاسف شدم دوستم ، فکر کن همون لحظه ی دزدیده شدن ماشین میدونستین موضوع چی بوده و چه کسانی باغث شدن و هنوزم صاحب ماشین نیستید حالا معولا کسی که ماشینش دزدیده میشه اصلا نمیدونه چطور و چه کسانی این کار رو کردند و ببین چندین برابر شما اذیت میشن و ماه ها باید بیان و برن تازه اخرشم پلیس پیدا نمیکنه ، سارق اسکلت ماشینو یه جا رها میکنه و بعد اگاهی خبر میده بیاید ماشینتون پیدا شده
به هر حال امیدوارم موضوع ختم به خیر بشه و البته درس بزرگی برای کوروش جان

بله کاملا درسته عزیزم تو پارکینگ پلیس دیدم ماشینهایی رو که فقط اسکلتشون مونده بود و مالکین اونها اصلا از خیرش گذشته بودن.

مریم بانو پنج‌شنبه 20 آبان 1395 ساعت 21:33

ای وای صفا جان عجب گرفتاری براتون پیش آمده. خدا هیچ کس را گرفتار مسائل قضایی تو کشور ما نکنه. ولی فدای سرتون. انشالله سلامت باشید. آقا کوروش هم انشالله از این نوع اشتباه ها دوری خواهد کرد.

بله گرفتاری بدی بود و هنوز هم صاحب ماشینمون نشدیم . هنوز هم درگیریم. امیدوارم کوروش دیگه سهل انگاری نکنه.

اوزاخلاردان پنج‌شنبه 20 آبان 1395 ساعت 21:17

سلام خواهر جان

خدا بد نده. باور کن از صبح که خوندم به فکرت بودم. خیلی ناراحتی میدونم. امیدوارم که این اتفاق سبب بشه بجه ها عاقلتر بشن . ایکاش که اتفاق نمیافتاد اما پیش میاد دیگه. سن الله خودت رو دیگه ناراحت نکن ...

امیدوارم . به هر حال کسب تجربه هزینه داره و تا بچه ها از بچگی دربیان پوست من کنده شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد