من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

بعد از سالها رفتم کوه

هفته گذشته تصمیم گرفته بودم سه روز تعطیلات رو تو خونه باشم و روی یک قرارداد جدید کار کنم روز پنج شنبه خواهرم اینا از شهرستان اومدن و وقتی فهمیدم شوهرش با  گروه کوهنوردیشون میخوان برن کرکس  وسوسه شدم برم آخه زمانیکه اصفهان بودم  یکبار قرار بود با یک گروه  بریم کرکس و من نتونسته بودم و حالا شدیدا دلم میخواست  برم در نتیجه روز جمعه با اونها راهی شدیم تنام شب و روز رو نگران بودم  میترسیدم کم بیارم و مزاحم صعود اونها بشم . ما زودتر از گروه رسیدیم با اومدن اونها بلا فاصله صعود شروع شد گروههای زیادی از شهرهای مختلف اومده بودن و از همه جالبتر گروهی بود که با اتوبوس مخصوص مراسم ارتحال به جای اینکه تو مراسم شرکت کنن راهشون رو کج کرده بودن و اومده بودن کوه . پایین کوه ما با دیدن اتوبوسی که پلاکارد شرکت در مراسم رو داشت تعجب کرده بودیم که این اتوبوس اونجا چه میکنه و بعد فهمیدیم  که  عطای مراسم و به  لقای اون بخشیده بودن  و راه کوه رو پیش گرفته بودن....

در مسیر صعود چند جا کم آوردم و ایستادم ضربان قلبم به شدت بالا بود بعد از چند دقیقه استراحت حالم خوب میشد و دوباره به راه می افتادم همه این مشکلات به خاطر بی تحرکی  هست باید فعالیت جسمی رو بیشتر کنم.....  در نهایت به پناهگاه رسیدم  تا غروب آفتاب یکی دو ساعت بیشتر نمونده بود دیدم  دیگه بالاتر نمیتونم برم در نتیجه همراه با تعدادی از بچه ها تو پناهگاه موندیم و بقیه به سمت قله رفتند بعد از نیم ساعت استراحت  برگشتیم پایین  و هوا تاریک بود که به پایین کوه رسیدیم مسیولیت تهیه غذای شب با من بود با همکاری بچه ها غذا رو گذاشتیم و به دلیل سرمای هوا به داخل مینی بوس پناه بردم از سرما روسری رو روی صورتم کشیده بودم تا با گرمای نفسم گرم بشم .  سه چهار ساعت بعد  بچه هایی که به فله صعود کرده بودن برگشتن و ما که با وسیله شخصی رفته بودیم بلافاصله به سمت تهران راه افتادیم .

بعد از سالها کوه نرفنن این تجربه ، تجربه خیلی خوبی بود... امیدوارم تکرار بشه .

نظرات 2 + ارسال نظر
رهگذر پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 11:59

سلام
علت کم آوردن علاوه بر کم تحرکی گرما هم هست
من یکبار پیاده از طریق فرحزاد به امامزاده داوود رفتم خیلی سخت بود
ولی دفعه ی ها ی بد ساعت ۹ شب راه می افتادیم خیلی راحت سر بالایی ها را طی می کردم
بعد همین ایستادن باعث می شود ماهیچه ها سفت بشود
خود من آهسته و پیوسته می رفتم
الان که دیگه چندین سال است کوه را از دور می بینم

ali چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 23:08 http://i5050.rozblog.com

سلام
وبت عالیه
اگه با تبادل لینک موافقی منو با عنوان فروشگاه 5050لینک کن بعد بگو لینک کنم
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد