زندگی من مثل خیلی از زندگیهای دیگه فراز و نشیب زیاد داشته تو یک خانواده مذهبی سنتی به دنیا اومدم فقر رو با گوشت و پوستم لمس کردم همیشه تشنه یادگیری بودم و تحت تاثیر افکار آزادیخواهی پدرم عاشق سیاست بودم سالهای اول انقلاب در 19 سالگی زندان رفتم بعد از آزادی عطای سیاست رو به لقای اون بخشیدم و به درسم ادامه دادم ، ازدواج کردم وچند سال بعد جدا شدم و .....برای اطلاع از این فراز و نشیبها میتونید زندگینامه من رو تو وبلاگ قبلیم بخونید .
اگر خوندید نظر یادتون نره ....
هر روز خسته از کار طولانی با خودم عهد میکردم که یا کار شرکت رو و یا کار دفتر رو ول کنم و اصلا هر دوتاشو بزارم کنار و دو سالی بیمه بیکاری بگیرم و استراحت کنم و حالا امروز که تو خونه موندم با وجود اینکه مهمون هم داشتم ولی حالا حوصلم سر رفته واقعا کار نعمتیه .... یا شاید من یادم رفته چطور از بیکاریم استفاده کنم ...