من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

ادامه ماجرای دزدیده شدن ماشین

من هنوز ماشینم رو نتونستم صاحب بشم دو هفته گذشته که یا من یا کوروش هر روز دادگاه و آگاهی و بیمه بودیم و حالا که ماشین رو از پارکینگ آوردم نمایندگی و کارهاش انجام شده و حدود 4 میلیون هزینش شده گفتن باید فاکتور رو از نمایندگی بگیرم ببرم بیمه . فاکتور رو بردم بیمه  میگن با توجه به اینکه سارق دستگیر شده باید ایشون بیاد خسارت رو به ما بده تا ما چک رو بدیم به شما .میگم خوب خودتون برید دنبالش . من ماشین رو بیمه کردم که دیگه دنبال این دردسرهاش نباشم .میگن کاری نمیتونیم بکنیم باید برید برگه های بازجویی رو از پروندتون بیارید. رفتم آگاهی از اونجا رفتم دادسرا و دوباره برگشتم آگاهی و در نهایت تو آگاهی عصبانی شدم و اعتراض کردم که چرا  کار من رو راه نمی اندازید خوب برگه های بازجویی رو بدید من ببرم برای بیمه و در نهایت افسر مسئول پرونده میگه مگر ماشینت بیمه نبوده خوب بگو نماینده بیمه بیاد از قاضی حکم بگیره و هر چی میخواد از پرونده برداره چرا دادت رو سر ما میزنی .برگشتم بیمه و میگم نماینده شما باید بره و اون میگه خوب نماینده رو میفرستیم فریادم بلند میشه که خوب پس اگر میدونید باید نماینده بفرستید چرا من رو سرگردون میکنید چرا از همون اول کار رو به روش درست انجام نمیدید ..... 


واقعا چرا هیچکدوم به حقوق هم احترام نمیزاریم ..........


این روزها آرامشم حسابی بهم ریخته تو این رفت و آمدها به آگاهی و دادسرا  روبرو شدن با غده های چرکین جامعه بسیار دردناکه. آرامش و امنیت روانیم رو کاملااز دست دادم .بخصوص که برادر یکی از سارقها زنگ زده بود به کوروش و به شام دعوت کرده بود و گفته بود دو تا افسرهای آگاهی هم هستن بیا دور هم باشیم تا کینه و کدورتها از بین بره و من مونده بودم که چرا باید افسر آگاهی تو این مهمونی شرکت کنه ............. ؟؟؟؟؟؟

واقعا به این شکل چه کسی امنیت جامعه رو تضمین میکنه ....... ؟؟؟؟؟؟؟

از طرف دیگه  همکارها میگفتن ماشین رو ندی نمایندگی شاید جنس دست دوم بندازه و به عنوان نو ازت پول بگیره و من هاج و واج و متحیر با خودم میگفنم واااای مگر میشه ......

 این روزها دیگه همه رو دزد میبینم احساس میکنم همه انگار  یک جورایی دستمون تو جیب دیگری هست . با بی مسئولیتی و بی توجهی به حقوق دیگران از وقت و انرژی همدیگه دزدی میکنیم و به آدم خسارت دیده با بی مسئولیتیهامون خسارت بیشتر وارد  میکنیم  .........

 دیگه هی به خودم میگم واقعا  این جامعه جای زندگیه ؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
محمود یکشنبه 7 آذر 1395 ساعت 11:42

سلام نمیدونم منو دیگه یادتون هست یا نه
آلمان خوش گذشت
امیدوارم با آقا پسراتون در شادی و سلامتی امورات بگذرونید
من متاسفانه شایدم خوشبختانه دیگه خیلی وقته نمینویسم خوشحالم ماشینتون پیدا شده
من تو دوران وبلاگ نویسیم دوستای زیادی داشتم اکثرشون دیگه نمینویسن از اینکه دیدم شما هنوز اهل نوشتنی خوشحال شدم

سلام آقا محمود خیلی خوشحال شدم پیامتون رو دیدم بله آلمان هم خیلی خوش گذشت .من هم خوشبختانه هنوز مینویسم و چقدر دلم میگیره از اینکه خیلیها وبلاگ نویسی و حتی وبلاگ خونی رو ترک کردن . و من دلم برای دوستان تنگ میشه مثل این میمونه که در اثر جنگ یا .... اونها رو گم کنی و چقدر تو پیامها چشمم دنبال دوستان گذشته میگرده بخصوص شما ، خوشحالم که خوندین و پیام گذاشتین. خانم و فررندتون خوبن انشااله ؟

سهیلا یکشنبه 30 آبان 1395 ساعت 21:44 http://Nanehadi.blogsky.com

سلام،متاسفانه،در جامعه ای هستیم که سنگ را بسته و سگ را آزاد کردن،

دقیقا همینطوره .ومن هی این جمله رو باخودم تکرار میکنم

مریم سه‌شنبه 25 آبان 1395 ساعت 22:36

سلام نازنینم واقعا متاسف شدم ..بله واقعا تو این جا اگه خدای نکرده دچار مشککل بشی باید چکمه اهنین بپوشی ..منم در ارتباط با ماشینم دچار مشکل شدم و الان مدتهاست دارم هی میرم شورای حل اختلاف و اینور و اونور ..هر جا میرم به خودم میگم اروم باش ..بالاخره درست میشه اروم باش ..واقعا کمک میکنه و فردا دوباره باید برم ..تا دربند .....ای بابا به خودم میگم خدا رو شکر که پایی داری که خودت دنبال کارهات بری ....
مراقب خودت باش نازنین عصبانی نشو قربونت

مهربانو سه‌شنبه 25 آبان 1395 ساعت 13:16 http://baranbahari52.blogsky.com/

ااای وااای ، موضوع دزدیده شدن ماشین یه طرف اینکه اینهمه اذیت شدی و نگاهت به جامعمون انقدر بد " تو بخون حقیقی" شده یه طرف !!!!!!!!!!!
وقتی وارد یه ماجرایی میشیم تازه مغزمون سوووت میکشه که ااای وااای داریم کجا زندگی میکنیم

بله عزیزم واقعیتهای تلخی تو این جامعه وجود داره که تا آدم باهاشون روبرو نشده نمیدونه چه خبر هست .البته خوشبختانه مرور زمان زخمها رو التیام میده . اما ای کاش مسولین بر اثر مرور زمان به این زشتیها عادت نکنن و برای حل اونها و حداقل کنترلشون چاره ای بیاندیشند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد