من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

تنهایی و خلا عاطفی

چند روز قبل یک  کلاس آموزشی داشتیم در زمینه نرم افزار مالی شرکت و رفع مشکلات اون و مدرسی که اومده بود  یکی  از مهندسین اون شرکت بود که در واقع طراح اصلی نرم افزار هست و الان چند سال هست میشناسیمش آقای محترم و بسیار با سوادی هست و در ضمن بسیار آرام و بااعتماد به نفس ... 

بعد از اتمام کلاس و مطرح شدن مشکلات و صحبت در مورد راه حلهای ممکن  « آقای مهندس مورد نظر اون سر میز نشسته بود و در حالیکه آستین پیراهنش رو بالا زده  بود و دستهانش رو میز قرار داده بود  و صحبت میکرد و راه حل ارائه میکرد یک لحظه  احساس کردم  چقدر به یک مرد که بتونم بهش تکیه کنم  نیاز دارم مردی قوی  که بتونه پشتوانه و تکیه گاهم بشه و این احساس تنهایی تا چند روز ذهنم رو مشغول کرده بود ....

این روزها با بزرگ شدن بچه ها و مستقل شدن بیشتر اونها این احساس تنهایی خیلی ذهنم رو مشغول میکنه ....... 

منی که همیشه از اینکه تصمیمات زندگیم رو به تنهایی میگیرم و لازم نیست باید و نبایدهای کسی دیگه رو تو انجام تصمیماتم دخیل کنم خوشحال بودم و این موضوع  همیشه کمکم کرده  تا هر تصمصمی گرفتم رو اجرا کنم و به اهداف و برنامه هام برسم حالا اما انگار داره کم کم احساس تنهایی ذهنم رو مشغول میکنه. البته یکی از ایرادهام هم اینه که تو این سالها به دلیل مشغله کاری زیاد « روابطم رو با دوستانم  کم کردم و گروههای دوستانه ای هم که داشتیم دیگه فعال نیستن  عده ای مهاجرت کردن و بقیه هم پراکنده شدن  . چند باز تصمیم گرفتم تعطیلات آخر هفته رو با تورهای طبیعت گردی برنامه بزارم اما چون نمیشناختمشون و باید تنهایی میرفتم منصرف شدم .......

خلاصه باید حواسم باشه کهبرای اذیت نشدنم  برای این تنهایی و متناسب با اون  فکری بکنم که بتونم به نحو احسن از اوقات بیکاریم استفاده کنم ....

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 09:36 http://hezartoyekhyal.blogfa.com/

سلام نازنینم بله انسان اصولا نیاز به یک همدل و همراه داره وقتی تازه سن ادم ی کم بیشتر میشه این حس قوی تر میشه انشاله که کائنات ی ادم مقبول را سر راهت قرار بده ...........

اوزاخلاردان چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 20:52

صفا جان من کاملا این حس و حال شما رو درک میکنم. نمیشه با یه نفر تو شرایط خودتون که همه چیز از اول روشن باشه ازدواج کنین؟ منظورم اینه که یار و یاور هم باشین اما بعضی مسایل اصلا نیازی به اتفاق نظر نداشته باشه.

مگه میشه ؟ ؟ پیدا میشه مردی که تو زندگی احساس همه کاره بودن و خودمختاری نکنه ؟ منافع دیگران رو به منافع خودش ترجیح بده ؟

Baran سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 16:11 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام

من و تنهایی و امید....زنده باد امید

مهربانو/ یکشنبه 9 خرداد 1395 ساعت 22:40 http://baranbahari52.blogsky.com/

صفا جون تنهایی خیلی خیلی سخته . عزیزم کاش کمی به شعاع های نورانی عشق فرصت بدی تو زندگیت سرک بکشن .. اگر ازدواج مجددپیش بیاد استقبال میکنی؟؟
تورهای طبیعت گردی درکنار مردی که بتونید مکمل هم باشید خیلی می چسبه

چه سوال سختی !!! میدونم تنهایی سخته ... میدونم خوبه اگر بشه ازاین تنهایی دراومد ولی ریسگ بزرگیه بخصوص برای من که سالهاست همه تصمیماتم تنهایی بوده و حالابخوام یک نفر دیگری رو تو زندگی و تصمیماتم دخیل کنم ........

رهگذر شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 16:53

یعنی پسر ها هیچ وقت نمی توانند جای یک تکیه گاه را بگیرند

دنیای آدم ها نیاز دارد که همیشه دو تایی با هم پرواز کنند

پدر و مادر در واقع خودشون تکیه گاه بچه ها هستن فرقی نمیکنه دختر یا پسر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد