من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

پستیها و بلندیهای زندگی .......

امروز قرار بود دفاتر یکی ازمودیهایی رو که حسابداری اونها من انجام داده بودم رسیدگی بشه دیروز رو مرخصی گرفتم تا کنترلهای نهایی رو بکنم و مدارک و دفاتر  رو براشون ببرم   اول با تصور اینکه کار تا ظهر بیشتر طول نمیکشه مرخصی ساعتی گرفتم و با طول کشیدن کار  مرخصی روزانه  گرفتم  به شدت خسته شده بودم بخصوص که جدول گردش موادی که  تهیه کرده بودم احساس خوبی بهش نداشتم و ایرادهای جدی داشت  کارم تا شب طول کشید و با توجه به اینکه هنوز تو دفتر جدید مستقر نشدم کارها رو آورده بودم خونه.  دیگه شب چنازم رو زمین افتاده بود و همونجا تو سالن جلو بخاری افتادم . کمرم هم به شدت درد میکرد صبح بیدار شدم و سریع صبحونه خوردم و رفتم دفتر باید چندتایی پرینت میگرفتم مدارک رو برداشتم و پرینت ها رو هم گرفتم  موقع نشستن تو ماشین با درد کمر به خودم غر میزدم که آخه چقدر کار تا کی میخوام کار کنم اونهم کاری که سود چندانی توش نیست و.....

به کارخونه مورد نظر رسیدم  مدارک رو دادم وبا توجه به اینکه اون کارخونه  نزدیک محل کارم هست قرار شد برم و هر وقت ممیزها اومدن به من زنگ بزنن تا بیام اومدن اونها تا ظهر طول کشید و  من دربرزخ انتظار تا ظهر موندم بعد از اومدنشون و حضور من و بررسی و سوال جوابها ضمن قبول کردن دفاتر ایراداتی گرفتن و خلاصه موضوع به خیر و خوشی تموم شد و من هم برگشتم ...... بعد از ظهر حالم خوب بود تو کار خونه با طلبکارا با خوشرویی  و صبر و تحمل تموم برخورد میکردم و موقع برگشت تو خیابون تا رسیدن به محل پارک ماشین دلم میخواست سوت بزنم یا مثل  دختر بچه ها مقنعه ام رو دربیارم و تو هوا بچرخونم  

به خونه رسیدم  جلو در ایستادم  نمیخواستم دفتر برم فکر کردم بشینم برنامه ریزی کنم تا کارها رو مرتب و با زمانبندی مشخص تموم کنم و تحویل بدم احساس کردم دلم میخواد خرید کنم  فکر کردم چی بخرم تو خونه چی  نیست ..... رفتم سوپر مارکت و خوراکی و تنقلات خریدم.....  موقع برگشت یکی از مشتزیهای قبلی بهم زنگ زد اون یکی از  شرکتهایی بود که کار ثابت حسابداریش رو  سال قبل انجام میدادم و اصلا به خاطر درآمد ثابت ماهانه اون « دفتر گرفته بودم و لی اون آقا  چند ماه قبل تصمیم گرفته بود با فرد دیگه ای کار کنه  و کارهای امسال رو دیگه به من نداده بود و حالا زنگ زده بود که دوباره برگرده و....

خلاصه دیرو ز و امروزی که با اون سختی شروع شده بود پایان خوبی داشت و من با روحیه ای عالی الان دارم برنامه ریزی میکنم برای فعالتر کردن دفتر .....

زندگی بالا و پایین بسیار داره.... تو سختیهاش نباید نا امید شد و تو خوشیهاش نباید زیادی غرق شد و اون رو ابدی دونست....  باید تعادل  و  آرامش رو حفظ کرد تا به نتیجه مطلوب رسید........ اصل بر تلاش هست .......نتیجه اگر دلخواه ما بود که بسیار عالیه و اگر هم  نبود خیالمون راحته که تلاشمون رو کردیم و دیگه نشدنش به عواملی بستگی داشته که در دست ما نبوده پس تجربیاتش میتونه تو مراحل بعدی کمکمون کنه ...........

باید با امید زندگی کرد ......................

سختیها و خوشیها هیچکدام ابدی نیستن از هردو  باید بهره برد این یعنی زندگی ..............

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 13:15 http://hezartoyekhyal.blogfa.com/

سلام صفا جون ....مراقب سلامتی ات باش....برای رفتن به پراگ ..کار خاصی نکن المان که رفتی ی هتل از تو نت رزرو کن ..بلیط اتوبوس بگیر ..ارزونه نسبت به قطار دو شب برو حالشو ببر .....پراگ زیاد گران نیست ....
کافه نادری هم تو خیابان جمهوری ی خورده بالاتر از دیوار سفارت انگلیس به سمت غرب ..که بری سمت چپ خیابان قرار دارد ...برو ی گافه گلاسه خوشمزه بخور ...نوش جونت

مرسی عزیزم تشکر از راهنماییت سعی مبکنم پراگ برم ببینم چی میشه

خودیافته چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 12:49 http://salhayetanhayi.persianblog.ir

آی من فدای جمله های انسان سازت بشم. خیلی خوشحالم که میخونمت صفا جان.

قربونت برم عزیزم .... آخه من خودم آدم کم طاقتی هستم . اینها رو مینویسم تا برای خودم هم یادآوری بشه و حواسم جمع بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد