من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

سفارت آلمان - خیابان فردوسی

دیروز رفتم ویزامون رو گرفتم موقع برگشت  باآرامش و قدم زنان  فردوسی رو  تا ایستگاه  مترو اومدم همیشه خیابونهای مرکزی شهر مثل حافظ و فردوسی و سعدی برام پر رمز و راز بودن که حس خوب مثل خونه پدر و بزرگ و مادر بزرگ و... بهم میده .دیدن  خونه هایی که هنوز معماری قدیمشون رو حفظ کردن کوچه و خیابونهای سنگفرش  مغازه های عتیقه فروشی و آدمهای مسنی که تو این مغازه ها نشستن و با عشق کار میکنن و گویی بی نیازن و دیگه دنبال زدن مخ آدمها نیستن  تا به هر قیمتی  جنسشون رو بفروشن ..... جلوتر از من یک خانم مسنی با کمر خمیده یکی دو تا سطل کوچک آب دستش بود و میبرد با خودم فکر کردم اینها رو کجامیبره ؟؟ که جلوی یک مغازه ایستاد و آبهارو جلو در مغازه خالی کرد و زمین رو شست که فهمیدم صاحب اون مغازه هست .....

سر خیابون منوچهری  رو شیشه یک مغازه نوشته بودن یک آپارتمان 175 متری فروشی  تو خیابون ارباب جمشید . خیلی دلم میخواست قیمت بگیرم ولی نمیدونم چرا نرفتم بپرسم .....

نظرات 4 + ارسال نظر
ماریا شنبه 30 آبان 1394 ساعت 16:49

مرسی عزیزم.
راستش واقعا نمیدونم چرا ولی دیگه حس نوشتن ندارم. امروز به قصد نوشتن اومدم اصلا ولی بعد اینکه چند بار نوشتم و پاک کردم اخر سر منصرف شدم کلا.
ما فرانکفورت هستیم و متاسفانه نزدیک دوسلدورف نیستیم اما اگه برنامه المان گردی داشتی خوشحال میشم بهم خبر بدی. ایمیلم تو کامنت قبلی هست.
بهترینها رو برات آرزو میکنم.

بسیار خوب عزیزم انشااله جور بشه تا ببینمت .سلامت باشی ...

ماریا شنبه 30 آبان 1394 ساعت 13:54 http://rainyandsunny.blogsky.com/

به به مبارکه صفا جان.
امروز بعد از چندین ماه اومدم سراغ وبلاگم. تو آخرین پست نطر شما رو که دیدم گفتم بیام یه سر بزنمو از وبلاگ قبلی منتقل شدم به اینجا.
متاسفانه نه تنها سفارت آلمان بلکه بقیه سفارتها هم رفتار خوبی با درخواست کنندگان ویزا ندارن و من واقعن نمیدونم چرا!!!!!
خبر خوشی که تو وبلاگم نوشته بودم دربارش این بود که پذیرش دکترا گرفتم و با خوانواده اومدیم آلمان. کلی اتفاقها افتاد تو این مدت ولی نمیدونم چرا دیگه حس نوشتن دارم.
راستی کدوم شهر آلمان میایی؟ شاید نزدیک باشیم

ممنون ماریای عزیز چقدر خوشحال شدم پیامت رو دیدم و خوشحالم به خاطر خبر خوبی که دادی برات بهترینها رو آرزو میکنم که شایسته بهترینها هستی ولی کاش بنویسی دوستان وبلاگی تنها راه ارتباطیشون همین نوشته هاست ...
من برادرم دوسلدورف هست و احتمالا برای ژانویه بیام اونجا .

رهگذر جمعه 29 آبان 1394 ساعت 16:18

خب گرفتن ویزااین روزا خیلی سخته
پس عازم سفری یادت باشد که بعد سفر سفر نامه بگذاری
حتما برای ژانویه برنامه ریزی کرده ای

بله اگر خدا بخواد برای ژانویه قصد سفر دارم ..

مریم جمعه 29 آبان 1394 ساعت 11:24 http://.www.hezartoyekhyal.blogfa.com

سلام صفا جون ..خوب مبارکه که ویزاتو گرفتی البته ی خورده دیگه هوا انجا سرده اما مهم نیست ...اره من سالها تو خیابون سعدی کار میکردم تمام اون کوچه پس کوچه هاش برایم اشناست ..کبابی تو هدایت شیرینی مینیون ..خوسمزه فروشی خورشیدی تو منوچهری و طلا فروشی اخر منوچهری کیف ..ووووو. هنش کارمون خرید بود چه کیفی میکردیم ..تازه نزدیک کافه نادی بود با دوستام دوره ذشتیم تو کافه نادری ای ...یادش بخیر....

من هم یک دوره محل کارم تو خیابون سعدی بود ولی هیچ وقت کافه نادری نرفتم دوست دارم برم آدرسش دقیقا کجاست ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد