من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

...............

یکی از کارگرهای شرکت دو روز پیش اومده با چهره ای به شدت هم ریخته و شاکی از تاخیر بیش از حد پرداخت حقوق شروع کرده از مشکلاتش گفتن و من گوش دادم میگه : چند ماه کرایه خونم عقب افتاده صاحیخونم همسر یک جانباز که تنها منبع درامدشون همین کرایه خونه هست و همون اول باهام شرط کرده هر کاری تو این خونه میکنی بکن هر چقدر مهمون بیاد و  سرو صدا داشته باشی اشکالی نداره فقط کرایه خونت رو به موقع بده و حالا 4 ماهه کرایه ندادم و اون زن به روی من نیاوره اما من دیگه خجالت میکشم ازش ...... گفتم صندوق که پول نداره یک نامه بنویس تا ببرم برای  مدیر عامل ببینم  آیا میتونم از مدیر عامل برات پول بگیرم . نامه رو نوشته آورده داده و رفته تو سالن بعد زنگ زده میگه خانم ا... اون نامه فقط یک برگ کاغذه هیچ احساسی نداره لطفا احساس من رو که باهاتون حرف زدم به حاج آقا منتقل کنید ..... و من تو فکرم ...ناراحتم  از اینکه این انسانها چقدر باید تحت فشار باشن .... دو روز گذشته و من نتونستم براش کاری کنم  تا امروز .....

یکی دیگه از کارگرها دوهفته قبل درخواست وام اضطراری کرده برای زایمان خانمش و گفتم صبر کنه تا نزدیکیهای زمان بستری بلکه بتونیم کاری بکنیم و امروز اومده که هر آن ممکنه خانمش بستری بشه  و اینکه دستش خالیه .....

نامه ها رو بردم پیش مدیر عامل براش توضیح دادم که هیچ پولی تو صندوق نیست کارت حسابش رو داده گفته برید ببینید پول داره بردارید کارت رو دادم به کارپرداز و از اون دو تا کارگر شماره کارت گرفتم و با توجه به اینکه اخر وقت اداری بود اومدم خونه کارپرداز کارت رو بره و رمزی رو زدن و درست نبوده و کارت غیر فعال شده تلفنی به من خبر دادن و من  با شنیدنش نگران اون دو تا کارگرم که با چه امیدی شماره کارت داده بودن ..... شماره کارتها رو از منشی گرفتم مبلغی از وامی که هفته قبل گرفته بودم مونده بود و امانت داده بودم به  خواهرم  گفتم  بخشی از اون رو به حسابم انتقال بده تابریزم  به حساب اون کارگرها جلوخود پرداز بانکم از تصور ناامیدی اونها بغض کردم  منشی شماره ها رو برام اس ام اس کرده یکی از شماره ها اشتباهه « اشتباهی شماره خودم رو نوشته ، بهش زنگ میزنم میگه خونه هست و اون کاغذ یادداشت پیشش نیست تو کارخونه مونده  خوشبختانه شماره اون کارگر رو داره بهش زنگ میزنه و شماره کارت رو میگیره و برام میفرسته ......

جلو خودپرداز خانمی داره  تلاش میکنه پرینت حساب بگیره نمیشه کمکش میکنم و ده گردش آخر رو براش میگیرم و میدم دستش داره با دقت میخونه کاغذ رو به من نشون میده میگه این مانده 20 هزار تومنه میگم بله میگه خوب 6 تومن باید بمونه 14 تومن باید بده چرا نمیده میگم خوب شاید 10 تومن باید بمونه میگه خوب باید 10 تومن بده ولی نداد دوباره تو صف خود پرداز بغلی می ایسته  .... من هم نوبتم شده دارم برای کارگر دوم پول انتقال میدم ذهنم درگیر اون خانمه  با بی پولی چکار میخواد بکنه   حتما نیاز داره خوبه یه مبلغ جزئی بهش به عنوان قرض بدم و شماره کارتم رو هم بهش بدم و بگم هر وقت پول دستش اومد بریزه با این فکر خیالم راحت میشه پول رو به حساب کارگر دوم انتقال دادم ...اون خانم هم رفته .....

راه میفتم .............

 یاد تیتر صبح روزنامه همشهری میفتم  یاد هزاران شرکت شبه دولتی که اطلاعات درامدشون به دولت نمیدن و از میلیاردها میلیارد تومن درامدشون ریالی به دولت مالیات نمیدن ............

دلم میخواد تو خیابون گریه کنم ..... صدای فروشنده دوره گرد همیشگی بااون لهجه خاصش میاد.... شیر مال تازه شیرین خوشمزه ......همه اینها تلنگری هستن به بغض فرخورده من ..... بی خیال مردم  بگذاراشکهام سرازیر بشن ..........



نظرات 5 + ارسال نظر
مر مر پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 11:42 http://nwlifstyl.blogfa.com

من نمیفهمم دارم واسه کدوم مطلب کامنت میذارم!! خخخخ

عسل یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 15:28

سلام من امرو ز وبلاگتون رو خوندم باورتون میشه بگم شوهررم مهندس کارش اقماری بیست و دو روز نیست بالا سر بچه ها و دو تا بچه مدرسای دختر واز تیر بهمون حقوق ندادن چقدر دستم رو جلوی فامیل و دوست و اشنا دراز کنم

کاملا درکتون میکنم خیلی سخته انشااله هر چه زودتر این بحران رو پشت سر بذاریم

رهگذر پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 21:21

دیروز بین راه به گزارش گزارشگر گوش می دا دم
آمار بالایی از بدون کار شدن کارگران بیشتر خودرو ساز
را می داد
آمار که به سیصد هزار نفر می رسد
کاشکی هزینه هایی که برای مراسم محرم قراره داده شود به حسابی ریخته شود لااقل به خانواده های مشکل دار داده شود

سهیلا پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 19:44 http://nanehadi.blogsky.com

هیییی.چه دورانی شده.قبلا هر کسی کار داشت جزو آدم های خوشبخت بود چون میدونست آب باریکه ای آخر ماه دستش رو میگیره،ولی حالا...

اوزاخلاردان پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 01:11

سلام صفا جان. بابا دل ما هم خون شد.... عزیزم من درآمد ناچیزی تو ایران دارم. اگه فکر میکنین که کمکی میشه مخصوصا واسه کارگرهایی که بچه میفرستن مدرسه که بگم واریز کنن به حسابتون. آدامین اورگی پارچالانیر. آخی به بو یازیخلارا کیم جواب وره جه دی؟
کارخونه باید به این کارگرها و خونواده شون یه جای خواب بده حالا که تولید ندارن بکننش خوابگاه. این بیچاره ها یه عمر کار میکنن که با عزت زندگی بکنن نه اینکه صورتشون رو با سیلی سرخ کنن... خدا میدونه چیزی برا خوردن دارن یا نه...

قربونت برم عزیزم ببخشید که دلتون رو خون میکنم ولی اینها هم بخشی از واقعیات جامعه هستن ... ممنون از اینکه احساس مسئولیت میکنی ولی مشکلات اینقدر زیاده که از دست تک تک ما کاری برنمیاد باید کار بزرگی در سطح عموم جامعه بشه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد